نابرابری؛ باد در بادبان پوپولیسم راستگرا
اخیراً یادداشتی از جوزف استیگلیتز؛ برندۀ نوبل اقتصاد، با عنوان «نجات سیاست دموکراتیک جهانی مستلزم اصلاحات گستردۀ اقتصادی است» در گاردین منتشر شده که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید.
بیان فردا | اخیراً یادداشتی از جوزف استیگلیتز؛ برندۀ نوبل اقتصاد، با عنوان «نجات سیاست دموکراتیک جهانی مستلزم اصلاحات گستردۀ اقتصادی است» در گاردین منتشر شده که بخشهایی از آن را در ادامه میخوانید:
در سالهای اخیر شواهد زیادی از عقبنشینی دموکراسی و ظهور اقتدارگرایی وجود دارد؛ از ویکتور اوربان نخستوزیر مجارستان تا ژایر بولسونارو در برزیل و دونالد ترامپ در آمریکا فهرست روبهرشدی از مستبدان بالقوه داریم که شکل عجیبی از پوپولیسم راستگرایانه را رهبری میکنند. آنها هرچند وعدۀ حفاظت از شهروندان عادی و حفظ ارزشهای دیرینۀ ملی را میدهند، اما در عمل سیاستهایی را دنبال میکنند که از ارزشهای مهمل و قدرتمند قدیمی دفاع میکند.
یکی از موارد برجسته رشد نابرابری است؛ مشکلی که از سرمایهداری نئولیبرال نشئت میگیرد و از بسیاری جهات با فرسایش دموکراسی در ارتباط است. نابرابری اقتصادی بیتردید به نابرابری سیاسی منجر میشود. در کشوری مانند آمریکا که عملاً هیچ محدودیتی برای مشارکت در کارزارهای انتخاباتی وجود ندارد، «یک نفر یک رأی» به «یک دلار یک رأی» تبدیل شده است.
این نابرابری سیاسی هم خودش را تقویت میکند و هم به سیاستهایی میانجامد که نابرابری اقتصادی را تشدید میکند. سیاستهای مالیاتی به نفع ثروتمندان است، نظام آموزشی به نفع افراد دارای امتیاز است، مقرراتگذاری ناکافی در زمینۀ انحصارزدایی موجب میشود تا شرکتها بتوانند قدرت انحصاری برای بهرهبرداری از بازار داشته باشند. ازآنجاکه رسانهها نیز تحت سلطۀ شرکتهای خصوصی هستند، بسیاری از گفتمانهای جریان اصلی همان روندها را تقویت میکنند و مدتهاست به مخاطبان گفته میشود مالیات بر ثروتمندان به رشد اقتصادی آسیب میزند و مالیات بر ارث مالیات بر مرگ است! اخیراً رسانههای اجتماعی هم به رسانههای سنتی ملحق شدهاند و براساس قوانین آمریکا محدودیت و مسئولیت کمتری هم در ازای اطلاعات نادرستی که منتشر میکنند دارند.
در چنین شرایطی از سرمایهداری غیرپاسخگو آیا باید تعجب کرد که بسیاری از مردم به انباشت فزایندۀ ثروت با سوءظن مینگرند؟ این احساس فراگیر مبنیبر اینکه دموکراسی نتایج ناعادلانهای به همراه داشته، اعتماد به دموکراسی را تضعیف کرده است. این بحثی قدیمی است. ۷۵ سال پیش بسیاری به این فکر میکردند که آیا دموکراسیها میتوانند به سرعت رژیمهای استبدادی رشد کنند. امروزه بسیاری این سؤال را میپرسند که کدام نظام سیاسی وضعیت منصفانهتری را ارائه میکند. مسئله این است که این بحثها در دنیایی در حال گسترش است که در آن افراد بسیار ثروتمند ابزارهایی برای شکلدادن به تفکر ملی و جهانی دارند؛ حتی با دروغهای آشکار.
یکی از پیامدهای چنین وضعیتی، تشدید قطبیسازی سیاسی است که ذیل آن مخاطرات آنقدر زیاد و بزرگ به نظر میرسند که دیگر اعتمادی به چیزی نیست و بهجای جستجوی زمینههای مشترک، صاحبان قدرت از ابزارهایی که در اختیار دارند برای تثبیت مواضع خود استفاده میکنند. بهترین عملکرد دموکراسیها در وضعیتی است که مخاطرات ادراکشده نه خیلی کم و نه خیلی زیاد باشد چون در غیر این حالتها مردم نیازی به مشارکت احساس نمیکنند. آمریکا مدتها است که توانسته موقعیت خود را بهمثابه چراغ دموکراسی حفظ کند. هرچند همیشه دوروییهایی هم وجود داشته است؛ از صمیمیت رونالد ریگان با آگوستو پینوشه، تا ناتوانی جو بایدن در فاصلهگرفتن از عربستان و محکومکردن تعصبات ضدمسلمانان در دولت نارندرا مودی در هند، اما مجموعهای از ارزشهای مشترک سیاسی را حفظ کرده است.
امروزه نابرابریهای اقتصادی و سیاسی آنقدر زیاد شده که بسیاری از مردم دموکراسی را رد میکنند. این زمینۀ مناسبی برای اقتدارگرایی بهویژه نوعی از پوپولیسم راستگرا است که امثال ترامپ و بولسونارو نمایندگی میکنند، اما اینها نشان دادهاند که نهتنها پاسخی برای آنچه رأیدهندگان ناراضی میخواهند ندارند، بلکه سیاستهایی دارند که وقتی به قدرت میرسند وضع را بدتر میکنند.
با اصلاحات درست، دموکراسیها میتوانند فراگیرتر و پاسخگوتر به شهروندان شوند. اما نجات سیاسی ما مستلزم اصلاحات اقتصادی گستردهای است. ما تنها زمانی میتوانیم بهبود رفاه شهروندان را بهطور عادلانهتری پیش ببریم و باد را از بادبان پوپولیستها دور کنیم که سرمایهداری نئولیبرال را رها کنیم و در ایجاد رفاه مشترک عملکرد بهتری داشته باشیم.
پایان پیام
دیدگاه تان را بنویسید