والدینم در سال 1350 به دلایل معیشتی و کاری از شهر رشت به شهر اصفهان مهاجرت کردند. پدرم در کارخانه ذوب آهن اصفهان کار می کرد. من در سال 1351 در همان شهر به دنیا آمدم. آنان به دلیل دلتنگی و شاید هم غربت زدگی مجددا به رشت برگشتند. تحصیلاتم را از مقطع ابتدایی تا دبیرستان در شهر رشت و در مدارس دکتر حشمت، شهید روزبهان و جهاد فرهنگیان به پایان رساندم. پس از دریافت دیپلم اقتصاد، در سال 1370 برای ادامه تحصیل در مقطع کارشناسی جامعه شناسی که در دفترچه انتخاب رشته «پژوهشگری علوم اجتماعی» نامیده می شود به دانشگاه تبریز رفتم. راستش به موضوعات اجتماعی علاقه داشتم ولی فرق بین جامعه شناسی و سایر شاخه های علوم انسانی را دقیق نمی دانستم. به همین دلیل در آن زمان ورود به هر کدام از این رشته ها برایم فرقی نداشت. خاطرات بسیار خوبی از دانشگاه تبریز دارم. در آنجا دوستان خوبی یافتم که دوستی مان همچنان ادامه دارد. در سال 1375 تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد جامعه شناسی در دانشگاه علامه طباطبایی تهران را آغاز کردم. در سال 1378 این مقطع را به پایان رساندم و ازدواج کردم و تا آغاز دوره دکترا سه سال نزد اساتیدم کارهای تحقیقاتی مختلف انجام دادم و تجربه کسب کردم. در سال 1381 در مقطع دکتری جامعه شناسی(سیاسی) در دانشگاه علامه طباطبایی پذیرفته شدم. در سال ۱۳۸۷ این دوره را به اتمام رساندم. هم اکنون عضو هیأت علمی گروه جامعه شناسی دانشگاه گیلان هستم.
دکترای جامعه شناسی
عضو هیأت علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان
او رساله دکتری خود در رشته جامعهشناسی را در موضوع «پتانسیل اعتراض سیاسی در شهر تهران» نوشته است. آثار او نشان از رویکردی خاص و جزءمحور در تحلیل جامعه دارند. از جمله تالیفات پیشتر منتشر شده او میتوان به «تا طلاق نگرفتند کتاب ننوشتند: تحلیلهایی از جامعه ایران»، «رویکرد اجتماعمحور در پیادهراهسازی» و «سنجش مفاهیم در پیمایشهای اجتماعی» اشاره کرد.
همچنین «خیابان: نمونه اصلی یک فضای عمومی اجتماعی» نوشته ویکاس مهتا، «دگرگونی شهرها: نظریه شهری و حیات شهری» نوشته دیوید سی. تورنز و «مصرفگرایی؛ شیوهای از زندگی» نوشته استیون مایلز، نیز از جمله ترجمههای منتشر شده اوست.
معیارهای علیخواه در تحلیل جامعه معمولی دیدن پدیدههای غیرمعمولی و همچنین غیرمعمولی دیدن پدیدههای که در جامعه ایرانی معمولی تلقی میشوند. است. به قول خود نویسنده خیره شدن به زندگی روزمره و کشف موضوعاتی برای نوشتن از دل آن، مهمترین ویژگی کتاب «از لذت آنی تا ملال فوری» است.
آنچه در این کتاب مخاطب با آن مواجه است، نوشتههایی درباره زندگی روزمره ایرانی است. پیژامه، فینگرفود، عروسی، پدر و مادر بودن، لایک نکردن، بیتربیتی، شوآف کردن، شاخ اینستاگرام شدن، بدوبراه گفتن، به سفر رفتن، قرنطینه، شرکت نکردن در مجلس ترحیم از جمله موضوعاتی است که علیخواه درباره آنها به زبانی ساده نوشته است.
زبان ساده نیز از ویژگیهای نویسنده در کتاب «از لذت آنی تا ملال فوری» است. به همین دلیل عموم مخاطبان در هر سطح اجتماعی و میزان سوادی که دارند، مخاطبان این کتاب هستند. سطر سطر این کتاب هشداری است به مخاطبان تا به جزئیات زندگی روزمره خود توجه کنند و همین توجه به جزئیات را میتوان به عنوان نقطه شروعی برای توجه به فرهنگ جامعه و تلاش برای تحول و ارتقای آن در نظر گرفت.
در بخشی از یادداشت «از فینگرفود تا اژدر زاپاتا» آمده است: «غذا فقط غذا نیست. غذاها از نظر اجتماعی ارزشگذاری میشوند و وجههای اجتماعی مییابند. در جامعه ایرانی املت با جوجه کباب، خورشت قیمه با باقالی پلو و ماهیچه و قورمه سبزی با بوقلمون شکمپر یکی نیستند. به همین دلیل، گاهی حرمت مهمانی را که دعوت کردهایم با نوع غذایی که برای او تدارک میبینیم، نشان میدهیم. البته در سالهای اخیر علاوه بر نوع غذا، تنوع آن هم مهم شده است. در برخی از کشورهای خاورمیانه، میزان روغن موجود در غذا هم نشانه احترام به مهمان است. هرچه غذا چربتر باشد، منزلت مهمان نزد میزبان بیشتر است.
غذا در حکم ویترین است. ما گاهی با غذا سبک زندگیمان را به رخ میکشیم. درست است که همه ایرانیان کم و بیش غذاهای مشترکی طبخ میکنند، اما طبخ غذاهای جدید، که بیانگر آشنایی میزبان با زندگیِ مد روز است، برای او «پرستیژ اجتماعی» به همراه میآورد. غذاها به ما تمایز اجتماعی میبخشند. گواهی میدهند که ما از سبکهای جدید زندگی پیروی میکنیم. جلز و ولزِ استیکِ سنگی از طرفی نشانهای است از طبقه اجتماعی و از طرف دیگر نوگرایی میزبان را منعکس میکند…»