نصیحت کلیدی کسی که ۲۲ سال در آلمان زندگی کرد
کد خبر: 8753

نصیحت کلیدی کسی که ۲۲ سال در آلمان زندگی کرد

یکی از کاربران که ۲۲سال پیش به آلمان مهاجرت کرد، درباره نحوه زندگی و نوع مهاجرت، مطلبی به اشتراک گذاشته است.

بیان فردا | یکی از کاربران که 22سال پیش به آلمان مهاجرت کرد، درباره نحوه زندگی و نوع مهاجرت، مطلبی به اشتراک گذاشته است.

این کاربر نوشته: قبلا در مورد مهاجرتمون در وبلاگم نوشتم و در یک پادکست هم درباره‌ش حرف زدم. مهاجرت بستگی به معیارهای مختلفی داره. هرگز نمیشه نظر قطعی داد. نمیشه گفت خوبه یا بد. نمیشه تعیین کرد کدوم مقصد بهتره یا نه، چون همه‌ی این‌ها بستگی به شرایط آدم‌ها داره.

اینکه چه شخصیت و مهارت‌های اجتماعی‌ای دارن. اینکه در چه محیط خانوادگی‌ای رشد و زندگی کردن. برای همین، هروقت نوشته‌ای میخونم که نویسنده‌ش در این موضوع به دیگران توصیه‌ی کلّی‌ای کرده و تجربه‌ی خودش رو تعمیم داده، عصبانی میشم.

شهریور ۱۳۸۰ در حالی که ۱۳ ساله بودم همراه خانواده‌م ایران رو‌ ترک کردم. خیلی در جریان روند این سفر قرار نگرفته بودم و فقط میدونستم مقصد نهایی آمریکاست ولی رویداد ۱۱ سپتامبر، برنامه‌ی سفرمون‌ رو تغییر داد و در اروپا موندگار شدیم.

از والدینی که قصد مهاجرت دارن می‌خوام درباره این تصمیم با فرزندانشون در هر سنی که هستن صحبت کنن و درباره‌ی این انتخاب توضیح بدن. من دلیل بعضی از حس‌های منفی‌ای که مدت‌ها درگیرش بودم رو بی‌اطلاعی و در عمل انجام شده قرار گرفتن، میدونم. اگر آمادگی بیشتری داشتم رنج‌های کمتری داشتم.

وقتی دفترخاطرات اون سالهارو ورق میزنم، با نوجوونی غمگین ولی امیدوار مواجه میشم. غمگین به خاطر دور شدن از محیط آشنای وطن ولی امیدوار به بهبود اوضاع و بازگشت به کشورش. سال‌های اول، کشور میزبان رو به عنوان محل زندگی جدید نپذیرفته بودم.

با اکراه به مدرسه میرفتم و تعامل با همسن و سال‌هایی که سرنوشت مشابه داشتن رو به معاشرت با همکلاسی‌های آلمانی ترجیح میدادم. به دیوار اتاقم پرچم ایران آویخته بودم و به اقوامی که از ایران به دیدنمون میومدن سفارش کتاب‌های فارسی و «خاک ایران» میدادم.

یادگیری زبان هم به کندی پیش می‌رفت، چون علاقه‌ای وجود نداشت. برعکس من، خواهر و برادر کوچکترم با سرعت بیشتری در حال همگرایی با کشور جدید بودن.

از نکات مثبت اون دوره برای من، آشنایی با مردم کشورهای همسایه ایران و باقی کشورهای محروم بود. اتفاقی که وقتی در ایران زندگی میکردم رخ نداده بود و باعث پیش‌داوری‌های اشتباه شده بود. معاشرت با خانواده‌های افغانستانی و عرب و ترک و کرد و آفریقایی و بالکانی و غیره، جهانم رو بزرگ کرد.

البته الان نزدیک‌ترین دوست‌های من آلمانی هستن و ترجیحم برای انتخاب شریک احساسی، ایرانی‌ها هستن، چون داشتن گذشته‌ی مشترک و تفاهم فرهنگی اهمیت زیادی برام داره. 

مهاجرت تاثیر مثبت دیگه‌ای هم روی من گذاشت و باعث شد تا مفهوم «وطن» برام گسترده‌تر از جغرافیا شه. وطن برام محدود به محل تولدم نبود و فهمیدم هرجایی که بتونم دغدغه‌هام رو با آدم‌های هم‌فکرم به اشتراک بذارم و به زبان مادری‌م حرف بزنم، خونه‌مه و فرقی نمیکنه اونجا کدوم نقطه از جهانه سال‌های زیادی رو در حسرت رفتن به ایران سپری کردم. وقتی این اتفاق بعد از ۱۸ سال افتاد، باعث شد تا تصویری که از اون در ذهنم ساخته بودم تغییر کنه. بعدن متوجه شدم تصویری که در ذهنم از ایران داشتم هیچوقت واقعی نبود و فقط رویایی بود که در ذهن یک نوجوانِ دلتنگ ساخته و پرداخته شده بود.جایی که در اون رشد و پیشرفت کردم آلمان بود. بر این واقفم که مهاجر بودنم در کنار همه‌ی سختی‌هایی که بوجود اورده، برگ برنده‌ی منه. چندزبانه بودن و آشنایی با فرهنگ‌های مختلف، جهانِ منو بزرگتر کرده.

زاده‌ی خاورمیانه بودن و تجربه‌ی مهاجرت منو پوست‌کلفت‌تر و انعطاف‌پذیرتر از بومی‌های اینجا کرده، که اینو بیشتر در محیط درس و کار متوجه شدم. سال‌های زیادی به خاطر «خارجی» بودن، خودمو ضعیف‌تر میدونستم،

که با گذشت زمان و آگاه‌تر شدنم، متوجه شدم نباید خودم رو با یک «آلمانی» مقایسه کنم که شرایط زندگی متفاوتی نسبت به من داره. اون هرگز دغدغه‌هایی که من سالها باهاش درگیر بودم رو تجربه نکرده و تلاش‌های ما برای رسیدن به اهدافمون از جنس هم نیست. در این دو دهه، شرایط زندگی در کشور میزبان همیشه باب میل نبود. مخصوصن سالهای اول دردسرهای «خارجی» بودن زیاد بود و خیلی وقت‌ها مانع رفاه و آسایش میشد که با گذشت زمان و اخذ شهروندی کمتر و کمتر شد.

زندگی در یک کشور آزاد ذهن منو بازتر و روشن‌تر کرده و آموزشِ دور از تعصب باعث شده تا رواداری در من تقویت شه. تصور میکنم اگر در ایران می‌موندیم، فرصت‌های زیادی رو در رشد و پرورشم از دست میدادم.

توسعه‌ی فردی در یک جامعه‌ای که با محدودیت‌های زیادی مواجهه، کار طاقت‌فرساییه. البته این رو هم میدونم که من جزو اون گروهی بودم که امتیاز این رو داشت تا بتونه مهاجرت کنه، چون میدونم مهاجرت برای همه امکان‌پذیر نیست.

تمام این سالها سعی کردم پیوندم با ایران و ایرانی‌های ساکن ایران حفظ شه و دلیل فعالیتم در شبکه‌های اجتماعی فارسی‌زبان هم همینه. درسته که خیلی وقت‌ها باعث رنج شده، ولی هرگز در خودم نمی‌بینم که از وقایعی که در ایران اتفاق میوفته بی‌خبر بمونم.

برخلاف نوجوانی‌م، تصور اینکه روزی برگردم و در ایران زندگی کنم برام سخت شده ولی احتمال اینکه در دوران بازنشستگی به خاطر مسائل مالی به اونجا برگردم، کم نیست.

شاید باید توضیح بدم که منظورم از مسائل مالی، بالا بودن هزینه‌های زندگی و کافی نبودن حقوق بازنشستگی برای سبک زندگی مورد نظر اون سال‌هام باشه. البته همه‌ی این‌ها بستگی به وضعیت ایران در ۴۰ سال آینده هم داره. در هر صورت، یکی از ویژگی‌های مهاجرت بهره‌وری در سال‌های بازنشستگیه.

 

دیدگاه تان را بنویسید

آخرین اخبار

پربازدیدترین