آخرین دوا
کد خبر: 11338

آخرین دوا

حجاریان نوشت: تأسف‌آور آن‌که برکشیدگان دوره «خلاص‌سازی» امتحان‌پس‌نداده‌ترینِ نیروها هستند. به تعبیر حضرت امیر، «فی تَقلُّبِ الأحْوالِ عُلِمَ جواهِرُ الرِّجالِ، و الأیّامُ تُوضِحُ لکَ السَّرائرَ الکامِنَة»! و آینده نشان خواهد داد برکشیدگان این مرحله چگونه افرادی خواهند بود و این دردی است بی‌درمان که به قول مولوی، آن را دوا نباشد!

 

بیان فردا | سعید حجاریان | گمان می‌کنم خوانندگان این نوشته حتماً تاکنون از خود پرسیده‌اند که چرا بعضی تصمیم‌های حاکمیتی- ولو تصمیم‌های درست- دیرهنگام اتخاذ می‌شوند و جامه‌ی عمل می‌پوشند. عرب‌ها مثلی معروف دارند و می‌گویند: آخر الدّواء الکیّ! یعنی، بعد از آن‌که معالجه‌ از قبیل پماد و ضماد مثمر ثمر نبود، باید به داغ‌زدن متوسل شد. این رویه در پزشکی امروز مرسوم است و پزشکان، با دستگاه کوتر سرِ رگ‌هایی را که خون‌شان بند نمی‌آید، داغ می‌زنند تا از خون‌ریزی جلوگیری به‌عمل آید. به‌نظر می‌رسد این شیوه عمل به سیاست ما ورود کرده است. در واقع، ما مشکلات را در همان ابتدا حل نمی‌کنیم، و به‌قدری تعلل می‌کنیم تا به مرحله‌ داغ‌زدن برسیم. مرحله‌ای که ممکن است آثاری به‌مراتب بدتر از وضع قبلی به‌جا بگذارد. در ایران پس از انقلاب، چند رویداد یا چند لحظه داغ‌زدن را تجربه کرده‌ایم. مواردی که می‌توانستیم بخشی از آن‌ها را پیش از وقوع کنترل کنیم و یا پس از مدتی مانع انجام‌شان شویم. در ادامه به چند نمونه اشاره می‌کنم.

اول. تسخیر سفارت امریکا. این رویداد را در بادی امر می‌توان تداوم انقلاب اسلامی دانست. یعنی ادعا کرد انرژی آزاد شده انقلاب در کنار دیگر عوامل محرّک چنین رویدادی را پدید آوردند. چه آن‌که شاهد هستیم در مقطع تسخیر سفارت عموم چهره‌های فعال و صاحب تریبون نسبت به این اقدام ابراز همراهی کردند. اما، مشکل از آنجا آغاز شد که پروسه آزادی گروگان‌ها به طول انجامید و رفته رفته آن انرژیِ جنبشی رو به کهولت رفت تا بدانجا که تأثیرات آن واقعه گریبان دولت و دستگاه‌های نظامی-امنیتی را گرفت.

دوم. قطعنامه ۵۹۸. زمانی‌که به سال‌ها و ماه‌های پیش از پذیرش قطعنامه بازمی‌گردیم، می‌بینیم این امکان متصور بود که جنگ سال‌ها قبل از سال ۱۳۶۷ پایان یابد. به‌عنوان مثال زمانی‌که هیأتی متشکل از یاسر عرفات، ضیاء الحق، حبیب شطی و… به جماران رفتند و تقاضای اتمام جنگ را مطرح کردند امکان تصمیم و موضعی متفاوت متصور بود. اما، الگوی فکری حاکم و نیز مجموعه سیاست‌های موجود در بین نیروهای نظامی و طرز تفکر فرماندهان سبب شد کشور به آخرین دوا، یا همان جام زهر، متوسل شود. آن هم زمانی‌که قوای نظامی و لجستیکی رو به ضعف نهاده بودند. باید توجه کرد جام زهر مفهومی ناظر به یک تصمیم بزرگ و سخت نبود بلکه بیانگر وضعیتی بود که کشور دست‌کم از سال ۱۳۶۱ تا ۱۳۶۷ با آن روبرو شده بود. صعوبت این آخرالدواء تا حدی بود که امام خمینی پس از آن دیگر همچون قبل با مردم صحبت نکرد.

سوم. دولت معجزه. گمان می‌کنم در سال‌های ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۲، ما با پربسامدترین انذار‌ها و هشدارها نسبت به وضعیت حکمرانی کشور مواجه بوده‌ایم. آن وضعیت اولاً برآمده از یک انتخاب نابهنگام، و ثانیاً، نتیجه سپردن حجم عظیمی از اموال عمومی به دست فردی بود که اهلیت اداره امور و امانت‌داری اموال مردم را نداشت. چنانکه در قرآن می‌خوانیم: «وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ الَّتی جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاما»! فی‌الواقع این امکان وجود داشت که آن حجم عظیم از درآمد نفتی، کشور را در جهت توسعه پایدار چندین گام به پیش برآند، و باعث قوام بنیان‌های اقتصادی شود اما چنین نشد. علاوه بر اقتصاد می‌توان مجموعه ضربات آن دولت به «بوروکراسی»، «سیاست خارجی» و… را احصاء کرد، که شرح‌شان از حوصله این نوشته خارج است.

چهارم. انرژی هسته‌ای. ایران در موضوع غنی‌سازی و انرژی هسته‌ای به سیکلی وارد شده است که راه خروجی از آن متصور نیست. فارغ از عدم النفع این دست پروژه‌ها باید به هزینه‌های سرسام‌آور اشاره کرد که هنوز چاه ویل‌اش هل من مزید می‌طلبد. شکی نیست که این پروژه نیز با داغی که بر دل خواهد نهاد، به اتمام می‌رسد. تأسف‌آور این‌که از اوایل دهه ۱۳۸۰ تا به امروز بخش اعظمی از قوای دیپلماتیک کشور- که می‌توانست در مسیری متفاوت شکوفایی کشور را به‌دنبال بیاورد، صرف رفع تحریم‌ها شده است.

این فهرست را می‌توان با مواردی دیگر تکمیل کرد. از جمله آن‌ها نحوه مواجهه با مسئله برجام در دو دولت روحانی و رئیسی، نحوه مواجهه با عربستان سعودی[۱]، و اساساً نوع نگاه به مناسبات منطقه‌ای و امثالهم. فارغ از این می‌توان برخی دیگر از ایده‌های موهوم درونی و بیرونی را مطمح نظر قرار داد؛ ایده‌هایی که عموماً در زمینه اختراع‌ها و اکتشاف‌ها و افتتاح‌ها، و همچنین صدور الگوی حکمرانی نشو و نمو یافته‌‌اند و همواره میل به تزاید دارند. اخیراً نیز شاهد بودیم ایده «محو اسرائیل» به جمع‌آوری امضاء و سپس رأی ایران به ابتکار دولت‌های عربی تقلیل یافت. این تقلیل نه امری است مذموم و قابل شماتت بلکه برآمده از واقعیت عینی سیاست است؛ واقعیتی که در گفت‌وگوهای دیپلماتیک، ابتکارهای سازمان ملل و جز این‌ها نضج می‌گیرد.[۲]

اما اساساً چرا ما به لحظه آخرین دوا می‌رسیم؟ در علم پزشکی همواره و به طرق مختلف امکان پایش سلامتی افراد وجود دارد، و کمابیش توصیه‌هایی درباب چک‌آپ نوبه‌ای مطرح می‌شود. به عبارتی بهداشت مقدم بر درمان پنداشته می‌شود. در نتیجه شاهد هستیم بیماری‌ها پیش از آنکه آثارشان فراگیر شود، تشخیص داده می‌شوند و مسیر درمان کلید می‌خورد. فرض مسلم نیز آن است که نتیجه این سلسله اقدامات، مرگ انسان‌ها نیست هر چند ممکن است طی پروسه درمان فرد بیمار از دنیا برود. اما در سیاست وضعیت این‌گونه نیست. به نظر می‌رسد چند عامل در کنار یکدیگر سیاست را به سمت لحظه آخرین دوا سوق می‌دهند.

اولین‌ عامل ذهنی‌شدن سیاست‌مدار/سیاستگذار است. زمانی‌که ارتباط‌ها با جهان خارج قطع شود، رفتار و کنش‌ها و محاسبات افراد ذهنی می‌شود و این ذهنی‌شدن پیوسته خود را در تقابل با هر ورودی متفاوت از جمله محتوای رسانه‌های‌ آزاد، نتیجه نظرسنجی‌های مستقل و… نشان می‌دهد. دومین عامل قطع ارتباط تئوری و پراتیک است. مرسوم و منطقی است برای اجرای یک پروژه، نخست نمونه‌ای کوچک اجرا ‌شود و پس از آزمون و خطا و رفع مشکلات، مرحله عمومی‌تر کلید بخورد حال آن‌که چنین مسیری در کشور ما مختل شده است و می‌بینیم ناممکن‌ها در قالب ممکن‌ها تبلیغ می‌شود. سومین آن‌ها فضای مجازی است که از جمله کارکردهای آن دستکاری واقعیت است. زمانی‌که نخستین واقعیت برساخته تولید شد، نوبت کثرت واقعیت‌ها فرامی‌رسد. ولی اکنون شاهد چنین کثرتی نیستیم و می‌بینیم صرفاً به تولید واقعیت بدیل آن هم به شکل یک‌سویه بسنده می‌شود. طبیعتاً در تقابل این دو واقعیت، طرفی بازنده است که در طول زمان به «حقیقت» وفادار نمانده و با اتکاء به پروپاگاندای سیاسی و سایر ابزارها سعی در دست‌کاری اذهان داشته است. «واقعیت» و «حقیقت» فصول مشترک هر سه این عوامل هستند و می‌توان نتیجه گرفت به هر میزان از این دو دور شویم، به مرحله آخرین دوا نزدیک‌تر می‌شویم.

اما به نظر می‌رسد در بعضی موارد از مرحله داغ‌زدن هم فراتر رفته‌ و به مرگ، به‌عنوان تنها راه‌حل تمسک می‌جوییم. چنانکه در نمونه‌های پزشکی شاهد هستیم از مقطعی پزشکان از بیمار قطع امید و طی فرآیندی از او سلب حیات می‌کنند. شاید، مهم‌ترین رویداد سیاسی مرتبط با این وضعیت پدیده‌ای است که «خالص‌سازی» نام گرفته است. «خالص‌سازی» نه ابتدای یک فرآیند است و نه انتهای آن. این فرآیند نخست از طریق نظارت استصوابی و دیگر ابزارهای حذفی و تبلیغی به‌منظور «مخلص‌سازی» و «غیریت‌ستیزی» انجام گرفت که طی آن بخش عمده‌ای از نیروهای سیاسی از صحنه رقابت حذف شدند. سپس، مرحله «خالص‌سازی» کلید خورد که در آن عبور از «مخلص‌ها» در دستور کار قرار گرفت. نکته اینجاست که نوک پیکان نقد سیاسی اصلاح‌طلبان و هر نیروی منتقدی نباید متوجه مرحله «خالص‌سازی» بلکه باید متوجه نقطه صفر این فرآیند که همان «مخلص‌سازی» است، باشد.

چه آن‌که محذوفان مرحله «خالص‌سازی» همان برکشیدگان دوره «مخلص‌سازی» بوده‌اند. باری، انتهای فرآیندی که با «مخلص‌سازی» آغاز شد و اخیراً به «خالص‌سازی» رسیده است، به «خلاص‌سازی» رهنمون می‌شود؛ «خلاص‌سازی» بوروکراسی و عرصه عمومی از هر آن چیز و هر آن کس که «دیگری» محسوب می‌شود. تأسف‌آور آن‌که برکشیدگان دوره «خلاص‌سازی» امتحان‌پس‌نداده‌ترینِ نیروها هستند. به تعبیر حضرت امیر، «فی تَقلُّبِ الأحْوالِ عُلِمَ جواهِرُ الرِّجالِ، و الأیّامُ تُوضِحُ لکَ السَّرائرَ الکامِنَة»! و آینده نشان خواهد داد برکشیدگان این مرحله چگونه افرادی خواهند بود و این دردی است بی‌درمان که به قول مولوی، آن را دوا نباشد!

پی‌نوشت‌ها

[۱] نگارنده در دولت یازدهم، در حالی‌که کشور به سمت حل‌و‌فصل مسئله هسته‌ای در چارچوب توافق برجام حرکت می‌کرد، خاطرنشان کرد علاوه بر این اقدام مهم، ضروری است «برجام منطقه‌ای» نیز در دستور کار قرار بگیرد.

[۲] در فقره رأی مثبت ایران به قطعنامه آتش‌بس در غزه شاهد انتشار «پیوست توضیحی رأی» از سوی ایران بودیم. این امر نشان می‌دهد می‌توان در یک تصویر کلی به آرمان فلسطین وفادار ماند و همزمان از ابزارهای سیاسی/دپیلماتیک هم کمک گرفت.

 

دیدگاه تان را بنویسید

آخرین اخبار

پربازدیدترین