دوران کاری یک جاسوس نه چندان بزرگ
کد خبر: 4976

دوران کاری یک جاسوس نه چندان بزرگ

کارشناسان برای مدت‌ها درگیر حل این معما بودند که منبع این داستان‌ها درباره آرای‌اف کیست. حالا به نظر می‌رسد معما حل شده است: نام فرد مورد نظر دیتمار و حرف اول نام خانوادگی‌اش «سی» بوده است، فردی از شهر دیلینجن در ایالت غربی سارلند.

 

بیان فردا | گزارش تحقیقی اشپیگل درباره زندگی حرفه‌ای و دوران کاری ولادیمیر پوتین در درسدن آلمان:

 

چندین سال است داستانی درباره رئیس‌جمهور روسیه دست‌به‌دست می‌شود. ماجرا این‌طور روایت می‌شود: در دهه ۱۹۸۰، ولادیمیر پوتین به‌عنوان افسری جوان در آژانس اطلاعات مخفی شوروی، موسوم به کاگ‌ب، مشغول مأموریتی فوق‌سری در آلمان شرقی بود. ادعا این است که او از دفتر این آژانس در درسدن، ارتباطش را با گروه‌های تروریستی چپ‌گرایی که تحت کنترل فکشن ارتش سرخ در آلمان غربی بودند، حفظ می‌کرد و هم سلاح و هم دستورالعمل به آنها می‌داد. گفته می‌شود پوتین مکرراً در جلسات توطئه‌آمیز بین کاگ‌ب وزارت امنیت آلمان شرقی - که تحت نام «استازی» شهرت بدی از خود برجای گذاشت - و آر‌ای‌اف شرکت می‌کرد و در این جلسات، درباره حمله به اهداف مهم نیز بحث می‌شد. اهدافی شامل ترور آلفرد هرهاوسن، مدیرعامل بانک دویچه. روایت ارتباطات ادعاشده پوتین با آرای‌اف راه خود را به متن دو کتاب مهم در حوزه بین‌الملل، درباره زندگی حاکم کرملین باز کردند.که  یکی از آنها «آدم‌های پوتین»، اثر پرفروش کاترین بلتون، روزنامه‌نگار بریتانیایی است. ظاهراً در این آثار هم فردی که اطلاعات را در اختیار نویسندگان گذاشته، فرد یکسانی بوده است: کسی که ادعا می‌شده، عضو سابق آرای‌اف است و به او اجازه داده شده بدون ذکر نام صحبت کند.

کارشناسان برای مدت‌ها درگیر حل این معما بودند که منبع این داستان‌ها درباره آرای‌اف کیست. حالا به نظر می‌رسد معما حل شده است: نام فرد مورد نظر دیتمار و حرف اول نام خانوادگی‌اش «سی» بوده است، فردی از شهر دیلینجن در ایالت غربی سارلند. این حقیقت می‌تواند مشکلی جدی برای اعتبار این روایت درباره پوتین از کار دربیاید. این‌طور که معلوم می‌شود، سی که حالا ۷۱ سال دارد، در طول زندگی‌اش ماجراهای بسیاری بوده است: یک هیپی، یک دزد بانک و منبعی کلیدی برای افشاگری‌های زیر سوال، اما مشخص است که او هیچ‌وقت عضو آرای‌اف نبوده است؛ بلکه او داستان‌سرای مشهوری است و چندین محکومیت داشته، شامل محکومیت بابت اظهارات نادرست. این پرونده، مشکل گسترده‌تری را درباره بخشی از گزارش‌ها درباره گذشته پوتین در کاگ‌ب برجسته می‌کند. از زمانی که این جاسوس سابق به مقام رهبر روسیه ترفیع گرفت، پژوهشگران، روزنامه‌نگاران و زندگی‌نامه‌نویسان مشغول کندوکاو درباره سال‌های کار او در آلمان شرقی بوده‌اند؛ از ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰. در فضای اشتیاق پیداکردن جزئیات جدید، گاهی حقیقت و داستان با هم ترکیب شدند و جایی در این میان، این مرد اهل لنینگراد به‌عنوان یک فوق‌مأمور شوروی شهرت پیدا کرد.

متون منتشرشده پر از گمانه‌زنی‌ها درباره مأموریت‌های ویژه هالیوودی هستند که ادعا می‌شود پوتین در آنها حضور داشته است: عملیاتی مخفی برای سرنگونی دولت آلمان شرقی؛ برپایی شبکه‌ای از مأموران، تشکیل‌شده از کارمندان فراری اشتازی؛ یا باج‌گیری از یک محقق مواد سمی که محتوای پورنوگرافیک برایش پاپوش شده بود. حتی امروز هم هیچ شواهد قانع‌کننده‌ای برای این داستان‌ها نیست. در میان پرونده‌های اشتازی که تا امروز از محرمانگی خارج شده‌اند، کلا فقط در چند صفحه اسم پوتین آمده است. این صفحات هم درباره اتفاقاتی معمولی مثل تبریک تولد، موضوعات اداری یا مهمانی‌های دوستانه بین آلمان و شوروی بوده‌اند که در عکس‌های نسبتاً رنگ‌ورورفته ثبت شده‌اند. این حقیقت که درباره او این‌قدر در خود فایل‌ها کم اطلاعات وجود دارد، مقدمه این گمانه‌زنی می‌شود که آیا مأموریت‌های پوتین آن‌چنان بزرگ بوده‌اند که همه آثارش به‌طور مداوم از اسناد رسمی حذف می‌شده‌اند؟ یا اینکه در واقع کارهای روزمره‌ای می‌کرده که اساساً جزئی‌تر از آن بوده‌اند که اشتازی آنها را ثبت و بایگانی کند؟

مجموعه‌ای از عکس‌های قدیمی که کمی رنگ زردی گرفته‌اند، از دهه ۱۹۸۰ در بایگانی اشتازی ذخیره شده‌اند. این تصاویر، جشن‌های خصوصی، مراسم و آئین‌های اهدای جایزه اداره منطقه‌ای اشتازی در درسدن را نشان می‌دهند. بعضی از این تصاویر، مردی با پوست روشن را نشان می‌دهد که چهره‌اش اکنون در سراسر دنیا شناخته شده است. ولادیمیر پوتین از ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۰ در پایگاه درسدن سرویس مخفی کاگ‌ب شوروی کار می‌کرده است. زندگی روزمره این پایگاه محلی، آنقدرها پرزرق‌وبرق نبوده است؛ اما لحظاتی بوده‌اند، مراسم هرازگاهی که در آنها همکاران سازمان امنیتی آلمان شرقی، اشتازی هم حضور داشته‌اند. یکی از این تصاویر که تاریخ هم ندارد، رهبر آینده روسیه را در جمع پای میز سلف سرویس مهمانی نشان می‌دهد. درباره زمان حضور او در درسدن گفته شده که او علاقه خاصی به آبجوی محلی به نام «راده‌برگر» داشت؛ محصولی که تهیه‌اش برای شهروندان آلمان شرقی سخت بود. علاقه پوتین به این نوشیدنی ظاهراً از چشم وزارت امنیت آلمان شرقی پنهان نبوده است. طبق متن دست‌نویسی در حاشیه یک یادداشت داخلی، هورست بوهم، رئیس اداره اشتازی در درسدن، بابت تولد ۳۵ سالگی پوتین نه‌تنها برای او گل و کارت تبریک فرستاده، بلکه یک لیوان آبجوخوری هم به او هدیه داده است.

به گفته هورست هملیک، دستیار ارشد آخرین رئیس اداره اشتازی در درسدن، پوتین فقط نقشی جزئی در پایگاه کاگ‌ب در همسایگی‌شان ایفا کرده است. هملیک به اشپیگل می‌گوید، پوتین بیشتر یک «پادو» برای پایگاه کاگ‌ب بوده است، پوتین گاهی درخواست‌ها برای وزارت امنیت یا ام‌اف‌اس را امضا می‌کرده است، اما موضوعات مهم همیشه شخصاً توسط رئیس پایگاه کاگ‌ب از شوروی پیگیری و مشخص می‌شده‌اند، با کمک یک مترجم از ام‌اف‌اس و بدون پوتین. همسایه سابق پوتین در دفتر کاگ‌ب در درسدن، موضع هملیک را تکرار می‌کند. او می‌گوید همکارش یک «مطیع کامل» بوده است و کارش عمدتاً شامل سروکله‌زدن با جریان بی‌پایان از درخواست‌ها بوده است، برای دیدن خانواده در آلمان غربی یا جست‌وجو برای نفوذی‌های بالقوه در میان دانشجوهای خارجی در دانشگاه درسدن. هیچ‌کدام از این حرف‌ها به کار فروکاستن گمانه‌زنی‌ها درباره مأموریت‌های بزرگ نبوده‌اند، به‌خصوص از آن‌جا که پوتین خودش هیچ‌وقت اظهارنظر واضحی درباره کارش در آلمان شرقی نکرده است. افسانه‌ای از حضور او به‌عنوان یک جاسوس رده‌بالا مطرح است و این افسانه زیر لایه‌های مخفیانگی پنهان است. بعید است چنین افسانه‌ای چیزی باشد که او را چندان اذیت کند.

عجیب‌ترین داستانی که تا امروز مطرح شده، ماجرای نقش‌آفرینی ادعایی پوتین در یک ترور توسط آرای‌اف است. این داستان اولین بار در یک زندگینامه منتشرشده در سال ۲۰۱۲ به نام «مرد بدون چهره» نوشته ماشا گسن ظاهر شد. در این داستان، فردی که ادعا شده «عضو سابق آرای‌اف» است، توضیح می‌دهد که چگونه اعضای این گروه تروریستی چپ افراطی «هرازگاهی برای جلسات آموزشی به درسدن می‌آمده‌اند» و برای مرتبطشان، پوتین، از غرب هدیه می‌آورده‌اند، مثلاً یک دریافت‌کننده موج کوتاه گروندیگ یا یک ضبط ماشین دزدیده‌شده مارک بلاوپانکت. این فرد مطلع به گسن گفته است: «او همواره دلش می‌خواست از این چیزها داشته باشد.» این گفت‌وگو در اوت سال ۲۰۱۱ در باواریا انجام شده است. ظاهراً در کتاب پرفروش سال ۲۰۲۰ کاترین‌بلتون، «آدم‌های پوتین» از همین منبع ناشناس نقل شده است. این تروریست سابق ادعایی در این کتاب ادعا می‌کند: «حدود پنج شش دفعه آن‌جا [در درسدن] با هم دیدار کردیم.» به گفته این منبع، آدم‌های آرای‌اف با قطار به آلمان شرقی می‌رفتند و آن‌جا مأموران اشتازی در یک خودروی سدان ساخت شوروی سوارشان می‌کردند و به یک خانه امن در درسدن می‌بردند. آن‌جا، پوتین و یک همکار دیگر از کاگ‌ب به آنها می‌پیوستند تا درباره عملیات تروریستی صحبت کنند. او می‌گوید: «هیچ‌وقت دستورالعمل‌ها را مستقیم به ما نمی‌دادند. فقط می‌گفتند، «شنیده‌ایم که دارید برای این کار برنامه‌ریزی می‌کنید. چطور می‌خواهید انجامش دهید؟»» این منبع می‌گوید بعد از این، پوتین و همکارش به این مبارزان آرای‌اف «پیشنهاداتی» برای حملات می‌دادند و گاهی «اهداف دیگری» را هم توصیه می‌کردند.

بلتون با استناد به مبنعش می‌نویسد پوتین در این جلسات مخفیانه در درسدن «در میان رهبران» بود. به گفته این منبع حتی یکی از ژنرال‌های اشتازی هم که ادعا می‌شود حاضر بوده است، از دستورات پوتین پیروی می‌کرده است. این منبع ادامه می‌دهد که در نهایت، تروریست‌ها فهرست سلاح‌هایی را که می‌خواستند تحویل می‌دادند. در مرحله بعدی سلاح‌ها توسط مأموران کاگ‌ب به مکان‌هایی مخفی منتقل می‌شدند و اعضای آرای‌اف آنها را برمی‌داشتند. به گفته منبع بلتون، ترورهای آرای‌اف در آن زمان «بخشی کلیدی از تلاش‌های کاگ‌ب برای ایجاد اخلال و بی‌ثباتی» در آلمان غربی بودند. ترور هرهاوسن که ادعا می‌شود این هم توسط پوتین و کاگ‌ب کلید خورده بود طبق این ادعاها، در خدمت همین هدف بودند. رئیس بانک دویچه، ۳۰ نوامبر ۱۹۸۹ در برهامبورگ، در حومه فرانکفورت و در یک انفجار کشته شد و تا امروز هم پرونده‌اش حل نشده است. منبع مطلع ادعایی بلتون از آرای‌اف می‌گوید: «می‌دانم که این هدف از درسدن آمد. آنها از ما استفاده می‌کردند تا در آلمان غربی، اخلال، بی‌ثباتی و آشوب بیفکنند.» بلتون هیچ شاهد یا شواهد دیگری از دست‌داشتن کا‌گ‌ب در حمله به هرهاوسن در کتابش ارائه نمی‌کند. در پاورقی، او صرفاً به «عضو سابق آرای‌اف» اشاره می‌کند که در مارس ۲۰۱۸ با او گفت‌وگو کرده است. تا آن موقع، داستان پوتین، آرای‌اف و دیدارهای محرمانه در درسدن دیگر در حال دست‌به‌دست‌شدن در اینترنت بود، مثلاً در وبلاگ «پوتینیسم». اما برخلاف منبع گسن و بلتون، نام این عضو ادعایی آرای‌اف در این وبلاگ آمده بود: دیتمار سی. گسن به این سوال اشپیگل پاسخ نداد که آیا این شاهد ادعایی آرای‌اف در واقع همان دیتمار سی بوده است یا نه. بلتون گفت برای حفاظت از منبعش در این باره نظری نخواهد داد. او گفت افشای هرگونه اطلاعات، تخطی از توافقی خواهد بود که او پذیرفته تا امنیت فرد موردنظر را تضمین کند. او اما این را هم گفت که اسنادی را دیده است که «به روایت این فرد اعتبار می‌بخشیده است». بلتون اما نگفت کدام اسناد را دیده است.

توماس فاسبندر، روزنامه‌نگار آلمانی زندگینامه‌ای با عنوان «ولادیمیر وی پوتین» نوشته است که در ۲۰۲۲ منتشر شده. او در این کتاب، نسبت به منبع ارتباط ادعایی آرای‌اف و کاگ‌ب کمتر مخفی‌کاری کرده است. در این کتاب، او با ذکر نام کامل، از دیتمار سی نقل‌قول می‌کند. کتاب می‌نویسد که این منبع «هیچ ملاحظه‌ای درباره افشای هویتش نداشت» و ادعا می‌کند که این منبع، همان کسی است که با گسن و بلتون حرف زده است. به گفته فسبندر، در دیداری در اوت ۲۰۲۱ بین او و دیتمار سی، این منبع دوباره جلسات آرای‌اف با پوتین در درسدن را تعریف می‌کند و با دو جزئیات بیشتر، پیاز داغ ماجرا را زیادتر می‌کند. او ضمناً ادعا می‌کند که در این دیدارهای مخفیانه، نه‌تنها پوتین که سرگئی ایوانف هم شرکت می‌کرد که بعدتر وزیر دفاع روسیه شد. به‌علاوه، او ادعا می‌کند که تروریست‌های گروه فرانسوی «اکسیون دیرکت» یا «اقدام مستقیم» و ژنرال هورست بوهم، رئیس اداره محلی اشتازی در درسدن هم چند بار حضور داشته‌اند. پوتین هم که آن زمان «وووا» صدایش می‌کردند، گاهی «او [ژنرال] را می‌فرستاد که قهوه بیاورد». اما فاسبندر می‌نویسد که دیتمار سی، هرگز عضو آرای‌اف نبوده است و صرفاً هرازگاهی به گروه کمک می‌کرده است. فاسبندر در پاسخ به سوال اشپیگل در مورد اعتبار منبع خود، می‌گوید که دیتمار‌سی هرگز این تصور را برایم ایجاد نکرد که داستان می‌گوید و یا شیاد است. با این حال، این بدان معنا نیست که «هر اظهاراتی که او می‌کند باید ارزشمند و واقعی تلقی شود.» درحالی‌که فاسبندر دیتمار سی را مردی با گذشته رادیکال چپ و زندگی پرماجرای آمیخته با تروریسم و سرویس‌های مخفی توصیف می‌کند، مقامات امنیتی آلمان هیچ اطلاعی از ارتباط این مرد با آر‌ای‌اف یا کاگ‌ب و یا استازی ندارند. گزارشی که توسط اشپیگل تهیه شد نشان داد که نه دادستانی فدرال که مسئول تحقیقات تروریستی است و نه واحد ضدجاسوسی اداره فدرال حفاظت از قانون اساسی و نه آرشیو استازی چنین اطلاعاتی را به دست نیاورده‌اند. آخرین رئیس بخش XXII/8 استازی که به دستور اریش میلکه، وزیر امنیت دولتی، مسئول شنود فعالیت‌های آر‌ای‌اف بود، به اشپیگل گفت که هیچ‌وقت چیزی در مورد این مرد نشنیده است. نام دیتمار سی برای دستگاه قضایی آلمان غربی بیشتر آشناست. از دهه 1970، سوابق جنایی او به‌طور مداوم زیاد شد. او جرائمی نظیر اختلاس، سرقت، زورگیری و نقض قانون حمل سلاح را مرتکب شده بود. او چندین‌بار محکومیت‌های زندان را سپری کرد و اخیراً در سال 2017، یک دادگاه منطقه‌ای باواریا او را به دلیل حمله به فردی، به جریمه نقدی محکوم کرد. طبق این حکم، سوابق جنایی فدرال وی در آن زمان تاکنون به 12 مورد رسید.

علاوه بر ارتکاب جنایت، دیتمار سی همچنین دوست داشت داستان‌های شنیدنی تعریف کند و اغلب خودش را در نقش اصلی این داستان‌ها قرار می‌داد. به‌عنوان مثال، او یک بار برای یورگن راث، روزنامه‌نگار تحقیقی، نسخه‌ای کاملاً متفاوت از زندگی‌نامه خود را تعریف کرد. برخلاف داستانی که وی به فاسبندر گفت، که براساس آن دیتمار سی در اوایل دهه 1970 عضو یک «انجمن مبارز» آنارشیستی در جنوب آلمان بود در آنجا با آر‌ای‌اف تماس داشت. ظاهراً به راث گفت که در اوایل دهه 1970، او به‌عنوان یک «مزدور» در رودزیا آفریقا، جنگیده است.» اما در حقیقت، به‌گفته یکی از دوستان نزدیکش، دیتمار سی در آن زمان برای آر‌ای اف و یا در رودزیا مبارزه نکرده، بلکه در نیروهای مسلح آلمان، بوندس‌ور خدمت می‌کرد. طبق گزارشات، او به‌عنوان یک پزشک آموزش دیده، تجهیزات را دزدیده و محل خدمتش را ترک کرده است. دادگاه منطقه‌ای در ماربورگ آلمان دیتمار سی را به‌دلیل فرار از خدمت در دسامبر سال 1972 محکوم کرد. چند ماه بعد، در ماه مه 1973، این جوان 21ساله دوباره محاکمه شد. همانطور که آشنای سابق او به اشپیگل گفت، دیتمار سی عضو یک گروه هیپی در زارلند بود که آرزوی مهاجرت به کانادا و تأسیس یک فرقه روستایی را داشتند. آنها قصد داشتند با سرقت از بانک‌ها پول لازم را به دست آورند، اما دستگیر شدند. یک دادگاه نوجوانان در زاربروکن، دیتمار سی را به سه سال حبس در مرکز نگهداری نوجوانان محکوم کرد.

ادعای ملاقات با بن‌لادن

همچنین داستان دیگری روایت شده که نکته‌هایش کاملاً با جدول زمانی مطابقت ندارد. براساس کتاب، دموکراسی کثیف، نوشته یورگن راث که در سال 2016منتشر شد، در آغاز دهه 1980، دیتمار سی «چند سال در افغانستان به حمایت از مجاهدین در مبارزه‌شان با نیروهای شوروی» پرداخت. در این کتاب آمده است که مردی اهل سارلند «چندین بار» با اسامه بن‌لادن ملاقات کرده بود. اما پرونده‌ها داستان متفاوتی را بیان می‌کنند: دیتمار سی به‌جای اینکه «چند سال» در افغانستان جنگیده باشد، در اوایل دهه 1980 حکم زندان دیگری را در آلمان سپری کرد. به گفته یک آشنای سابق، دیتمار سی و همدستش در دسامبر سال 1980 از بانکی در کنز در ایالت راینلاند-فالتز سرقت کردند. در سپتامبر 1981، دادگاه منطقه‌ای تریر او را به‌دلیل اخاذی غارتگرانه به شش سال‌ونیم زندان محکوم کرد. او در اکتبر سال 1987، به دلیل «سهل‌انگاری در رانندگی بدون گواهینامه» بار دیگر سابقه‌ای دیگر به سوابق‌اش اضافه کرد و راهی زندان شد.

براساس این پرونده‌ها، دیتمار سی بیشتر دهه 1980 را در بازداشت یا زیر نظر پلیس، قوه قضائیه و ناظران آزادی مشروط گذرانده است. اینکه چگونه او توانسته برای مجاهدین افغان، ماموران کاگ‌ب و تروریست‌های آر‌ای‌اف در این بین وقت پیدا کند، خودش رازی مگو است. دستور مجازات قاطع، صادره از سوی مقامات قضایی شهر مونشن‌گلادباخ نیز تردیدهایی را در مورد اعتبار این حرف‌ها ایجاد کرده است. او در ماه مه سال 1995 در مونشن گلادباخ به دلیل شهادت کذب محکوم شد. اندکی پس از آن، در سال 1996، دیتمار سی به‌عنوان تامین‌کننده احتمالی یک نارنجک دستی که در صحنه ربوده شدن یان فیلیپ ریمتسما، میلیونر هامبورگی پیدا شد، به تیتر اخبار بدل شد. او بعداً تحت اتهامات دیگری در مجارستان دستگیر شد و به اتهام قاچاق غیرقانونی مواد منفجره و کمک و مشارکت در جعل اسناد و سایر تخلفات به 11 سال زندان محکوم شد.

یک نئونازی شناخته‌شده در خدمت کاگ‌ب؟

«سی» به آلمان مسترد شد و طی چند سال گذشته در بایرن زندگی می‌کرد. او امروز عضو هیئت‌مدیره انجمنی است که خودش تأسیس کرده و به‌عنوان «مشاور حقوقی» آن فعالیت می‌کند. در پرونده‌های ثبت رسمی با نام «دکتر دیتمار سی» به تجارت می‌پردازد. هنوز مشخص نیست که دیتمار سی چگونه ممکن است عنوان آکادمیک خود را به‌دست آورده باشد. او به سوالات مکتوب اشپیگل که برایش ارسال شده بود پاسخ نداد. هنگامی که خبرنگار اشپیگل از طریق تلفن با او تماس گرفت، او اعتراف کرد که با ماشا گسن صحبت کرده است، اما ادعا کرد که در مورد سفرهای آر‌ای‌اف به آلمان شرقی، صحبت نکرده است. وقتی از او پرسیده شد که آیا با کاترین بلتون در مورد دوران حضور پوتین در درسدن صحبت کرده است، او پاسخ داد: «درباره پوتین در درسدن؟ نه. نمی‌خواهم چیزی در این مورد بگویم. خانم بلتون باید توضیح دهد.» او همچنین ادعا کرد که هرگز با فاسبندر روزنامه‌نگار در مورد سفرهای آر‌ای‌اف به آلمان شرقی صحبت نکرده است. او همچنین گفت که نمی‌خواهد در مورد این سوال که آیا خودش با پوتین در درسدن بوده است یا خیر، اظهارنظر کند. با این حال، دیتمار سی به یک چیز اهمیت زیادی داد: و‌آن هم اینکه او هیچ‌وقت عضو آر‌ای‌اف نبود.

ارتباط احتمالی آر‌ای‌اف و کاگ‌ب در درسدن، تنها روایتی نیست که ذهن زندگی‌نامه‌نویسان، روزنامه‌نگاران و محققانی که درباره پوتین تحقیق می‌کنند را به خود جلب کرده باشد. این گزارش‌ها از شبکه جاسوسی مخفی پوتین گرفته تا یک نئونازی شناخته‌شده که گفته می‌شود توسط یک افسر کاگ‌ب به‌عنوان مخبر فعالیت می‌کرد را شامل می‌شود. هیچ مدرکی برای هیچ‌یک از این قسمت‌ها در پرونده‌های استازی که تاکنون علنی شده، وجود ندارد.

گزارش‌های تیتر اول در آغاز سال 2000 منتشر شد. یعنی زمانی که پوتین به‌تازگی رئیس‌جمهور روسیه شده بود و انبوهی از خبرنگاران به‌دنبال سرنخ‌هایی از گذشته او بودند. روزنامه ساندی تایمز بریتانیا از «حلقه‌ای متشکل از 15 مامور» گزارش داد که ظاهراً پوتین تشکیل داده است. روزنامه Sächsische Zeitung نوشت که در میان این افراد مخفی، نئونازی بدنام ساکن درسدن، راینر سونتاگ هم بود که در سال 1991 به ضرب گلوله کشته شد و روزنامه آلمانی دی‌ولت، گزارش‌هایی از یک پزشک اهل آلمان شرقی منتشر کرد که ماموران پوتین قصد داشتند دام هرزه‌نگاری جنسی برای او پهن کنند تا او را وادار کنند که اطلاعات غلط درباره جنگ شیمیایی را در یک شبکه کامپیوتری وارد کند. در همین حال، شبکه تلویزیونی ZDF و هفته‌نامه خبری فوکوس نیز در مورد یک شبکه جاسوسی گزارش دادند و خبرگزاری رویترز نیز این خبر را در ماه مه 2000 به طور رسمی منتشر کرد. این خبرگزاری در آن زمان گزارش داد، سخنگوی دفتر اسناد استازی تأیید کرده که پوتین در سال 1990 یک حلقه مخفی از کارمندان سابق استازی راه‌اندازی کرده بود تا پس از پایان کار آلمان شرقی به کار برای شوروی ادامه دهند.

با این حال، بیانیه استازی نادرست بود. در واقع، اداره سوابق روز بعد در یک «توضیح» کوتاه نوشت که «درباره فعالیت‌های ولادیمیر پوتین، افسر سابق کاگ‌ب در درسدن» نه اطلاعاتی دارد و نه اسنادی. روزنامه‌نگاران رسانه‌های مختلف گزارش‌های خود را اساساً براساس اطلاعات ارائه‌شده توسط یک کارمند اخراج‌شده استازی به نام کلاوس زی، که با نام‌های مستعار «پیتر آکرمن» یا «مایکل مانشتاین» کار می‌کرد، تنظیم کرده بودند. این فرد که حالا 66 ساله است در استازی کارنامه درخشانی نداشت. در اوایل دهه 1980، او ابتدا به‌عنوان یک کارمند سطح پایین در بخش پانزدهم اداره منطقه درسدن کار می‌کرد تا اینکه در سال 1988 به اداره هشتم که اعتبار کمتری داشت، منتقل شد. سال بعد، او دوباره منتقل شد و «امنیت فنی» در املاک اشتازی را بر عهده گرفت.

اعترافات برای سرویس اطلاعات آلمان غربی

افسران مافوق او در موردش دو نظر متفاوت دارند. از یک طرف، از او به‌عنوان فردی با «سطح بالای تعهد و حداکثر استفاده از زمان» یاد می‌کنند و از سوی دیگر این مسئله را مطرح می‌کنند که او بسیار تمایل داشت با انبوهی از اطلاعات سر و کله بزند. مافوق‌هایش خاطرنشان کردند که از آنجایی که او همیشه تلاش می‌کرد تا «حقایق را تا کوچک‌ترین جزئیات‌شان روشن کند» بنابراین خیلی سریع چشم‌انداز کلان ماجرا را از دست می‌‌داد.

کلاوس زد، پس از سقوط کمونیسم، جزئیات زیادی را در اختیار اداره فدرال حفاظت از قانون اساسی قرار داد. پس از رهاشدن از استازی، او در کریسمس سال 1990 با ناامیدی به کلن سفر کرد و پیشنهاد همکاری با سازمان جاسوسی آلمان غربی را به آنها ارائه کرد. در این مرحله، یک سال خوب پس از فروپاشی دیوار برلین سپری شده بود و علاقه شکارچیان ماموران دفتر عملیاتی درسدن استازی برای جذب نیرو و استخدام در سازمان اطلاعات داخلی، خیلی زیاد نبود. علاقه آنها تنها زمانی افزایش یافت که پای گفت‌وگو با «دوستان کاگ‌ب» به میان آمد.

«کلاوس زد» در پایان سال 1984 درباره یک مهمانی گزارش داد. او توسط همسرش که در آن زمان برای پلیس جنایی آلمان شرقی کار می‌کرد، به آن مهمانی برده شده بود. او ادعا می‌‌کند که در این مهمانی، با گئورگ اس که با نام مستعار «شورش» شناخته می‌شد، ملاقات کرده است. او رسماً در بخش K1 پلیس ملی آلمان شرقی کار می‌کرد. اما «کلاوس زد» گزارش داد که او در واقع، عمدتاً برای کاگ‌ب کار می‌کرد.

«کلاوس زد» ادعا کرد که در سال 1985 در جریان فعالیت‌های ورزشی شرکت استازی با یک روسی به نام «ولودیا» آشنا شده و آنها به‌طور خصوصی با هم دیدار داشته و به گشت و گذار رفته‌اند. بعدها «کلاوس زد» ادعا کرد متوجه شده است که «ولودیا» یکی از مرتبطین «شورش» در کاگ‌ب است. او گفت که هنگامی که مشخص شد آلمان شرقی به‌زودی از هم فرو می‌پاشد، آنها این احتمال را بررسی کردند که آیا کلاوس از این پس می‌تواند برای کاگ‌ب کار کند یا خیر. اما این ایده هرگز اجرایی نشد.

پس از اعترافات کریسمس کلن در سال 1990، کلاوس زد، زندگی جدیدی را در آلمان غربی آغاز کرد. او مدتی به‌عنوان مامور امنیتی در پخش عمومی شبکه ZDF کار می‌کرد. اما از آن به بعد دیگر از دیده‌ها پنهان شد تا اینکه در سال 1999 دوباره با کارمند پرونده خود در اداره حفاظت از قانون اساسی تماس گرفت. او گفت که «ولودیا» را در تلویزیون شناسایی کرده است؛ همان مامور اطلاعاتی شوروی که زمانی در درسدن با او ملاقات کرده بود. اما معلوم شد ولودیا یا همان شخص مورد نظر کسی نبود جز ولادیمیر پوتین، که در آن زمان نخست‌وزیر روسیه بود. او مدعی شد که در آن زمان در درسدن ورزش می‌کرده و با پوتین به گشت‌وگذار می‌رفته. او گفت که آخرین بار، پوتین را در ژانویه 1990 در آپارتمانش به همراه یکی دیگر از افراد کاگ‌ب ملاقات کرده بود. او در آن ملاقات به شکلی احساسی کاغذهایی را از کشوی کمد بیرون کشید و نامه وفاداری به کاگ‌ب را امضا کرد.

ظاهراً قرار بود کلاوس زد، برای یافتن جزئیات بیشتر در مورد گذشته کاگ‌ب پوتین تلاش کند و تماس‌های قدیمی خود را با «شورش» که در این بین به‌عنوان کارآگاه خصوصی در درسدن کار می‌کرد، دوباره فعال کند. این عملیات با شکست به پایان رسید. کلاوس زد، اطلاعات خود در مورد «ولودیا» را نه‌تنها با سرویس ضدجاسوسی کلن، بلکه با رسانه‌های مختلف به اشتراک گذاشت.

برای مثال، شبکه ZDF از کلاوس زد خواست که صحنه‌ای را بازسازی کند که در آن اعلامیه وفاداری خود به پوتین را امضا می‌کند. مجله خبری فوکوس او را به‌عنوان یکی از منابع اصلی اداره حفاظت از قانون اساسی معرفی کرد. امروز، کلاوس زد به‌عنوان یک مستمری‌بگیر در یک ساختمان دوران کمونیستی در بخش روستایی ایالت شرقی ساکسونی زندگی می‌کند. هنگامی که اشپیگل با او تماس گرفت، پیشنهاد ملاقات در یک «رستوران یونانی شلوغ» را مطرح کرد. در آنجا، او با خوشرویی به سوالات اشپیگل جواب داد. در طول این مصاحبه بیش از سه‌ساعته، او اعتراف کرد که بسیاری از اطلاعاتی که رسانه‌های مختلف در طول سال‌ها در مورد پوتین به او نسبت داده‌اند، به‌هیچ‌وجه بر اساس تجربه شخصی او نبوده است.

یک تلاش ادعایی برای باج‌خواهی

علاوه بر این، بسیاری از موارد مبتنی بر حدس و گمان محض است؛ مانند گزارش‌ها در مورد ادعای تلاش محقق مواد سمی برای باج‌خواهی. کلاوس زد، اکنون می‌گوید که «شورش» تنها اشاراتی «ابتدایی» به این موضوع داشته است و اضافه می‌کند که او متعاقباً این گزارش را با موارد دیگر درهم‌آمیخته است. او از طریق تحقیق در فهرست وقایع‌نگاری آکادمی پزشکی درسدن، در نهایت با استاد دانشگاهی مواجه شد که ممکن است اطلاعات «شورش» با او مطابقت داشته باشد. با این حال، کلاوس زد نمی‌دانست که آیا این مرد واقعاً با رقابت جاسوسی درباره جنگ شیمیایی مرتبط بوده است یا خیر و آیا او هدف باج‌خواهی کاگ‌ب قرار گرفته و یا اینکه آیا پوتین با این ماجرا ارتباطی داشته یا خیر. امکان تماس با «شورش» دیگر وجود ندارد. او در سال 2010 از دنیا رفت.

موضوع شبکه جاسوسی ادعایی 15 ماموریت پوتین نیز شبیه به داستان محقق مواد شیمیایی است. به گفته کلاوس زد، او از طریق برخی گفته‌های «شورش» در یک مهمانی در درسدن، کمی قبل از فروپاشی دیوار، از این موضوع مطلع شده بود. او از «سربازان» در سایر مناطق آلمان شرقی صحبت کرده بود. کلاوس، شورش را همکار مخفی کاگ‌ب می‌دانست. او می‌گوید می‌دانست که پنج مامور کاگ‌ب در گروهی که شورش در درسدن ایجاد کرده بود، کار می‌کنند و خیلی ساده تعداد 5 مامور را به 15 مامور تغییر داد و در این خصوص غلو کرد. 

ادعای منتشرشده توسط برخی رسانه‌ها مبنی بر جاسوسی راینر سونتاگ، نئونازی مستقر در درسدن برای شبکه کاگ‌ب پوتین، نیز مبتنی بر تفاسیر جسورانه از اظهارات کلاوس زد است. سونتاگ در دوران آلمان شرقی در محافل جنایی آلمان شرقی فعال بود و بین سال‌های 1972 تا 1981 بارها و بارها به جرم سرقت و برنامه‌ریزی برای فرار به آلمان غربی، به زندان افتاد. پس از سقوط دیوار، سونتاگ به درسدن بازگشت و در سال 1991، نیز به ضرب گلوله کشته شد.

در آن زمان، «شورش» به او اعتماد کرد، کلاوس زد اکنون می‌گوید که سونتاگ زمانی به‌عنوان خبرچین پلیس برای او کار کرده است. برای بررسی اینکه سونتاگ برای کاگ‌ب یا برای پوتین کار می‌کرد یا نه، باید خیلی تخیل کرد. طبق اسناد و مدارک استازی، توانایی سونتاگ تا این حد بود که در پایان دهه 1970 تنها به‌عنوان کاندیدای «کارمندی غیررسمی پلیس جنایی» آن‌هم به‌عنوان خبرچین در نظر گرفته شد اما در این شغل هم موفقیتی نداشت.  اسناد کمی درباره خود پوتین وجود دارد. در میان معدود کاغذهایی که نام او در آن آمده است، نامه‌ای از سال 1989 دیده می‌شود که در آن او به نمایندگی از افسر رابط کاگ‌ب که در واقع مسئول اوست، از رئیس استازی درسدن کمک می‌خواهد. در این نامه به یک خبرچین کاگ‌ب به نام «گرهارد.ب» اشاره شده است که خط تلفنش قطع شده بود. این مرد که رئیس سابق پلیس جنایی آلمان شرقی بود به دلیل مستی و بدهی یک خطر امنیتی به حساب آمده بود و در نتیجه از خدمت برکنار شده بود. بنابراین پوتین به نمایندگی از رئیس خود از استازی خواست تا خط تلفن این مرد را برقرار کند زیرا او همچنان با کاگ‌ب همکاری می‌کرد.

اینکه پوتین در چنین نقشی برای کمک به یک خبرچین دسته دوم چنین نامه‌ای بنویسد به‌هیچ‌وقت نشان نمی‌دهد که او در درسدن یک جاسوس رده‌بالا بوده است. اما این نامه احتمالاً زندگی روزمره پوتین را در ایستگاه کاگ‌ب در درسدن به درستی توصیف می‌کند و این داستان در مقایسه با داستان‌های مربوط به تروریست‌ها و انبارهای مخفی اسلحه واقعی‌تر به نظر می‌آید. در واقع روندها در ایستگاه ساکسونی کاگ‌ب بسیار کمتر از آن چیزی بود که برخی ادعا می‌کنند.

وقتی دیوار برلین سقوط کرد و حزب کمونیستی اتحاد سوسیالیستی آلمان به تاریخ پیوست، فعالان حقوق مدنی در مقابل ایستگاه کاگ‌ب در خیابان آنجلیکا درسدن راهپیمایی کردند و در آنجا با سربازان شوروی که وظیفه تامین امنیت منطقه را داشتند، روبه‌رو شدند. این صحنه، زمینه را برای افسانه‌سازی نهایی درباره دوران مسئولیت پوتین در آلمان شرقی فراهم کرد. طبق یک روایت، او قهرمانانه و با نگاهی مصمم، درحالی‌که سربازان مسلح در کنارش بودند با تظاهرکنندگان مقابله کرد. براساس روایتی دیگر، مرد کوتاه‌قد در ورودی مقر استازی در همان حوالی ایستاده بود و از فاصله‌ای مطمئن به تماشای این منظره می‌پرداخت.

 

دیدگاه تان را بنویسید

آخرین اخبار

پربازدیدترین