گام به گام تا فاشیسم
کد خبر: 554

گام به گام تا فاشیسم

مراحل ده‌گانه‌ای که جوامع را به فاشیسم نزدیک می‌کند.

بیان فردا | بهزاد باغی‌دوست این مقاله را که به کالین مارشال، نویسنده آمریکایی نوشته، از سایت فرهنگ باز (open culture) به فارسی بازگردانده است. متن کامل این یادداشت در ادامه آمده است:

کالین مارشال[۱]

فاشیسم اصطلاحی است که این روزها مکرراً از آن استفاده می‌شود، و در استفاده از آن لزوماً به معنا و انسجام معنایی این مفهوم توجه نمی‌شود. شبیه اصطلاح اوروِلی[۲] برگرفته از داستان قلعۀ حیوانات، به‌نظر می‌رسد کلمۀ فاشیسم هم صرفاً به‌عنوان یک برچسب سیاسی در سخنرانی‌ها علیه جریان سیاسی رقیب استفاده می‌شود. حتی، جورج اورول خود در یک سخنرانی در دهۀ ۱۹۴۰ تلاش کرد تا توضیح دهد در واقع دقیقاً منظور او از فاشیسم، کلمه‌ای که دیگر اکنون بسیار بی‌معنی شده است، چیست. نیم قرن بعد از او، این پرسش که فاشیسم دقیقاً چه معنایی دارد و چگونه کار می‌کند توسط نویسندۀ دیگری ظاهراً با احساس و درکی متفاوت دوباره مطرح شد؛ توسط تونی موریسون[۳] نویسندۀ «آبی‌ترین چشم»[۴] و «محبوب»[۵]. معمولاً اصطلاح فاشیسم یادآور آلمان نازی است. تونی موریسون هم در سخنرانی‌اش در سال ۱۹۹۵ در دانشگاه هووارد[۶] موضوع هراس از هیتلر و «راه‌حل نهایی» او را پیش کشید؛ «بگذارید اما یاد بیاوریم که پیش از آن‌که راه‌حل نهایی وجود داشته باشد، باید راه‌حل اولی و سپس راه‌حل دومی و حتی سومی نیز وجود داشته باشد. حرکت به‌سمت راه‌حل نهایی محصول یک جهش بلند و ناگهانی نیست. این یک فرایند تدریجی و قدم به قدم است.»

موریسون در ادامه یک‌سری اصول و فرضیه‌های فراموش‌نشدنی و گیرا از آن مراحل و قدم‌هایی که ما را آهسته و به‌تدریج به‌سمت شکل‌گیری فاشیسم می‌کشاند، مطرح می‌کند:

یکم. دشمنی «درونی و داخلی» بساز، هم برای اینکه بر آن تمرکز شود، و هم توجه‌ها از موضوعات دیگر منحرف شود.

دوم. آن دشمنی که برساخته‌ای را ایزوله کن، بدنامش کن، و از او چهره‌ای شیطانی بساز. آشکارا بر او نام بگذار، نام و صفتی که او با آن نام کدگذاری شده است، و از این کدگذاری و آزار کلامی حمایت و مراقبت کن. حملۀ شخصی را بر انگیزه‌ها و شخصیت او به جای ایده‌ها و افکارش به‌عنوان عمل مشروع به‌کار بگیر.

سوم. منابع و نیروهای منتشرکننده و توزیع‌کنندۀ «اطلاعات» را درگیر کن، یا خلق کن، آن‌هایی که خواهانند که مراحل بدنام‌سازی و چهرۀ شیطانی ساختن از آن دشمن را تداوم بخشند، آن‌ها که چنین می‌کنند برای این‌که چنین کاری برایشان سودمند است، قدرت برایشان می‌‌‌آورد و برای اینکه این موضوع برایشان کار می­کند.

چهارم. تمام اشکال هنر را در اختیار و کنترل خود بگیر و بر همۀ آن‌هایی که ممکن است در فرایند شیطانی‌سازی و بزرگ‌نمایی این دشمن «داخلی» چالش ایجاد کنند نظارت کن، بی‌اعتبارشان کن و یا اخراج‌شان کن.

پنجم. نمایندگان این دشمن داخلی برساخته و همۀ کسانی را که با این دشمن برساختۀ داخلی همدل‌اند، کوچک کن و پلید نشان‌شان بده.

ششم. با کسی از بین آنان -دشمن برساختۀ داخلی- مشورت کن؛ همکاران خائنی از بین آنان که با فرایند خلع ید و سلب مالکیت مادی آن‌ها موافق است و می‌تواند این فرایند را «بهداشتی‌تر» کند.

هفتم. او را پاتولوژی کن، و به شکل «محققانه» و در رسانه‌های عمومی از نظر روانی و ذهنی و شخصیتی بیمار و خطرناک نشان‌اش بده؛ به‌عنوان مثال نژادپرستی علمی و دروغ و افسانۀ برتری نژادی را در جهت «طبیعی» نشان دادن این «پاتولوژی» نشر و بازنشر کن.

هشتم. او -دشمن برساختۀ داخلی- را جانی و جنایتکار نشان ده. سپس آماده شو برای ساخت مکان نگهداری مردان و کودکان، برای آن بودجه تعیین کن و آن‌ را معقول و ضروری نشان بده.

نهم. بی‌فکری و بی‌تفاوتی را پاداش بده، با سرگرمی‌های دائمی و لذتی اندک، جذابیت حقیر، و دقایقی بر صفحۀ تلویزیون، یا چندخطی در روزنامه‌ها. موفقیت‌های کوچک و حقیر و غیر واقعی، و توهم قدرت و نفوذ، اندکی خوشی و استیل، و نتایج اندک و حقیر.

دهم. این وضعیت را به هر قیمتی حفظ کن و چنین نگه‌دار، ساکت کن.

همانند هر داستان‌گوی خوبی، موریسون تصور و خیال ما را در مورد فاشیسم برمی‌انگیزاند و در عین حال توجه ما را به سمت و سوی ارزیابی شرایط خود ما می‌چرخاند. در طول ربع قرن گذشته بسیاری از موضوعات و گرایشاتی که او توصیف کرده است در صحنۀ سیاسی و رسانه‌ها در نقاط مختلف جهان بیشتر و بیشتر بروز پیدا کرده است. خوانندۀ قرن بیست‌و‌یکمی البته ممکن است روی شمارۀ نهم از لیست بالا توقف بیشتری داشته باشد. از سال‌های دهۀ ۱۹۹۰ و خصوصاً در آمریکا، که موریسون متعلق به آنجاست، سرگرمی‌ها بیشتر پایدارتر شده‌اند و لذت از زندگی روزبه‌روز نحیف‌تر شده است.

بعدها موریسون در سخنرانی‌اش آینده‌ای را برای ما ترسیم می‌کند که در آن ترس‌های ما سریالیزه و تلویزیونیزه شده است، خلاقیت‌های ما سانسور می‌شوند، ایده‌های ما تجاری شده‌اند و حقوق ما فروخته شده‌اند، هوش و ادراک ما شعارزده شده ‌است، نیروی ما تضعیف شده، و زندگی خصوصی ما به حراج گذاشته شده است؛ تا زمانی‌که فروش زندگی ما چون یک نمایش و چون برنامه‌ای سرگرم‌کننده کامل شده است.

اکنون عدۀ قلیلی از ما، علی‌رغم هر آنچه که باور سیاسی ما باشد، ایده‌ها و پیش‌بینی او را نادرست می‌دانند، و عدۀ کمی ممکن است برای این پرسش پاسخ روشنی داشته باشند که زمانی‌که زندگی ما زندگی با مردم دیگر نیست و زندگی درون کمپانی‌های صنعتی است و ابداً برای ما جز از طریق صفحۀ نمایش رسانه‌ها قابل درک و فهم نیست، چه باید کرد؟

پی‌نوشت:

[۱] این مقالۀ کوتاه نوشتۀ کالین مارشال (Colin Marshall) نویسندۀ آمریکایی است که در سایت فرهنگ باز و گاردین و چندین روزنامۀ معتبر دیگر می‌نویسد. او سال‌ها ساکن سئول کرۀ جنوبی بوده است.

[۲] Orwellian

[۳] خانم تونی موریسون (Toni Morrison) نوولیست سیاه‌پوست آمریکایی است. اولین نوول او در سال ۱۹۷۰ منتشر شد و به‌عنوان یک نویسندۀ برجسته مطرح بود. او برندۀ جایزۀ نوبل ادبیات در سال ۱۹۹۳ است و جایزۀ پولیتزر در ادبیات را در سال ۱۹۸۷ برای رمان «محبوب» برده است. او فعال و صاحب‌نظر قدرتمندی در زمینۀ مسائل نژادی و فعالیت‌های ضد نژادپرستی بود. او در سال ۲۰۱۹ از دنیا رفت.

[۴] The Bluest Eye

[۵] Beloved

[۶] Howard University

منبع: مشق نو

دیدگاه تان را بنویسید

آخرین اخبار

پربازدیدترین