کد خبر: 16127
قمر در عقرب؛ متن اول

روزنامه‌نگار گم شده سیاست

راستی چه حادثه عظیمی درحال وقوع است؟ تاریخ چه چیزی برای انسانِ این زمان، انسان گمشده، انتظار می‌کشد؟ عاقبت کار او به کجا می‌رسد؟ گمشده انسان چیست؟ گمشده کیست؟

بیان فردا | یادداشت | محمد نوروزی* | آدمیزاد به کلمه زنده است اگرنه آب و نان، قوت مرکب تن است. آدمیزاد به کلمه زنده است و آن کلمه در سکوت است و تمام کلمات در تکاپوی رسیدن بدو. و سکوتِ تاریخ، با دریا دریا کلمه گواه همین است، اگرنه چه نوشتنی؛ انبان کلمات خالی، کتاب ناخوانده، مدرسه نرفته، چوب استاد نخورده، دکان چه بزنم!

جز آنکه وقت ما نویسندگی مد بود - هرچند مثال(ایده) نویسندگی دست نایافتنی‌ست یا دستکم اینطور خیال ما راحت تر است - نویسندگی آن‌وقت‌ها یک‌جور خاصی مُد بود، آب و نان اگر نداشت، آبرو داشت. بالای دار رفتن برای کلمه! مردن، کشته شدن پای کلمه، آرزوی بزرگی بود، طمطراق داشت. شکار همین ها بود و چند عکس و جمله و بیوگرافی‌های افسانه‌ای، و اِلّا تیپاخورده روزگار را قلم و کاغذ چه!

و مگر آدمی چه می‌خواهد؟ چه می‌جوید؟ به کجا می‌خواهد برسد؟! جز مَفرّی برای خلوتی چند.

اگرنه آه کشیدن‌های گاه و بی‌گاه مادر و نه بی‌محلی خدابیامرز پدرم در خواب، نتوانست به خطای نوشتنم وا دارد! که گریز از آب و نان اگر هست از آدمی نیست.

جز اینکه هیچگاه اوضاع آنطور که حالا هست نبوده. تو گویی این‌بار با بارهای دیگر فرق دارد، زمین هرگز اینگونه که حالا هست نبود. و اینکه تاریخ آبستن حادثه‌ای است عظیم و بشر قدم در راهی بی‌بازگشت گذاشته است. انگار تمام مردگان تاریخ، از قبرها گردن کشیده‌اند به تماشا. همین است، وقت ساعت.

مگر نه اینکه تمام زندگی مرهون چند لحظه یا لحظه ایست، اتفاقی‌ست. و تاریخ مرهون چند واقعه. آدم خلاصه می‌شود به یک اتفاق، به یک جمله، به یک کلمه.

که غیر این لحظه، مابقیِ زندگی، تکراری‌ست میان دو کاسه! گذراندن است به هر رو؛ روزمرّگی، روزمرگیست. مگر در این میان یاد "او" کناد که امیرالمومنین(ع) فرمود: «گرانسنگ‌ترین چیزی که ارزش ذخیره شدن دارد، همانا یاد خداست.»

تاریخ سراسر یاد است، یاد اوست؛ کتاب آیات نوح است و ابراهیم، موسی و عیسی است و محمد(ص). تاریخ تکرار پرسشی است از همه نسل‌های بشر. تکرار موسی و فرعون، تکرار بنی اسرائیل، تکرار تراژدی کشتن مردان و زنده داشتن زنان و کودکان.

کشتن چرا؟ جنگ چرا؟ مگر آدمی چه می‌خواهد، جز آب و نان و برِ یار؛ اگر دندان طمع کشیده باشد. "الهکم التکاثر"! چنین نیست، زیاده خواهی آدمیان را بلعیده!

و فرشتگان، خون را که دیدند، گفتند: خدایا! آدمیان بر زمین گذاری که خون یکدیگر بریزند، فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید!

سیاست، شعبده بازی با کلمات است، تردستی واژگان. زن یعنی سرزمین. آزادی؛ آب و نان. دموکراسی؛ حمالی سیاسی استعمار.

سیاست اما، عرصه عمومی عشق هم است، و معشوق؛ سرزمین. رقیب، نفت خواند، خواهد.

تاریخ تکرار دفتر غزل‌های مشروطه است، تو خواهی غزل مدرس خوان یا مصدق، فروغی یا سید ضیاء، رئیسعلی یا میرزا کوچک خان جنگلی بزرگ یا... خمینی.

تاریخ؛ الحیاه عقیده و جهاد است و مردی؛ به باور است و جنگیدن برای آن. و تو گویی هر کسی در طول زندگی‌اش دستکم یک جنگ به تاریخ بدهکار است.

چه نوشتنی جز آنکه هیچ‌گاه اوضاع آنطور که حالا هست نبوده. زمین هرگز این‌گونه که حالا هست نبود.

و من چه نشسته‌ام! می‌اندیشم، نویسنده به‌عنوان روح حامل کلمات در کالبد روزنامه نگار به‌عنوان هر روزه‌نویس، چگونه حادثه را روایت کند. روزنامه نگار در مقام آنکه باید هر روز نامه‌ای را که مشتمل بر مهم‌ترین مساله روز است برای ملت بنویسد. او که مورخ استمراری، داستان نویس در زمان، و گاه یک بیانیه نویس انقلابیست، او که راوی صادق و محدث معتمد را مقام دارد.

مه آلود، جز صدای توده‌های بخار نفس‌ها، همه‌جا از سکوت پر شده، همهمه‌ها تلاش برای کتمان ترس است یا شوق؟ انگار تمام مردگان تاریخ، از قبرها گردن کشیده‌اند به تماشا! انگار همه، پایان تاریخ را انتظار می‌کشند. راستی چه حادثه عظیمی درحال وقوع است؟ تاریخ چه چیزی برای انسانِ این زمان، انسان گمشده، انتظار می‌کشد؟ عاقبت کار او به کجا می‌رسد؟ گمشده انسان چیست؟ گمشده کیست؟

*نویسنده و روزنامه‌نگار

 

دیدگاه تان را بنویسید

آخرین اخبار

پربازدیدترین