فرد معتاد در جامعه یعنی جایی از سیستم خراب است/ تاثیر مستقیم سرکوب بر تقدیرگرایی و بی‌تفاوتی
کد خبر: 7700
دکتر محمود گلزاری در میزگرد بیان فردا مطرح کرد:

فرد معتاد در جامعه یعنی جایی از سیستم خراب است/ تاثیر مستقیم سرکوب بر تقدیرگرایی و بی‌تفاوتی

دکتر محمودگلزاری، استاد روانشناسی با بیان اینکه از دل عامل درونی، عامل تعمیم دادن و عامل تداوم تقدیرگرایی بیرون می‌آید. گفت:‌ این تقدیرگرایی باعث می‌شود که فرد ببیند محیط‌زیست در حال تخریب و خشک‌سالی است اما بگوید این به من ربطی ندارد. بحث جمعیت و فرزند آوری مطرح شود بگوید این هم به من ارتباطی ندارد؛ بنابراین تقدیرگرایی یک مسئله مهم و خطرناک است.این تقدیرگرایی از دوران فردوسی بوده تا به امروز بوده و هرچه سرکوب توسط حکومت‌ها بیشتر باشد مثل کودتای سال 32، تقدیرگرایی مثل بختک و کابوس به زندگی مردم می‌افتد و مسائلی مثل رمالی و جادو و ... بسیار افزایش پیدا می‌کند.

بیان فردا |  کودتای ۲۸ مرداد یکی از بحث برانگیزترین رویدادهای تاریخ ایران محسوب می‌شود، رویدادی که همچنان بحث بر سر آن داغ است. پس از این کودتا که آمریکا و انگلیس بارها به نقششان در آن اعتراف کردند، تغییرات جدی در فضای سیاسی سرزمین ایران شکل گرفت. ۷۰ سال پس‌ از آن رویداد، «بیان فردا» در میزگردی با حضور دکتر هادی خانیکی، استاد علوم ارتباطات اجتماعی، دکتر محمود گلزاری، استاد روانشناسی، مهندس رضا امیرخانی، نویسنده و منتقد ادبی و دکتر محمدرضا اسلامی، مدرس دانشگاه ایالتی پلی تکنیک کالیفرنیا به بررسی جامعه و فرهنگ مردم ایران، قبل و بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332 پرداخته است.

آن چه در ادامه آمده است، متن کامل اظهارات دکتر محمودگلزاری است. شما می‌توانید ویدیوی کامل این میزگرد را از (اینجا) تماشا کنید.

 دکتر محمودگلزاری، استاد روانشناسی در میزگرد بیان فردا با عنوان «نابودی آرمان‌ها» در تحلیل فضای روانی حاکم بر کشور در سال‌های پس از کودتای 28 مرداد گفت:‌  شعر و نوشته‌های هر نویسنده و شاعری یک نوع بازتاب رویدادهای اجتماعی آن زمان است و اثر دارد استاد شفیعی کدکنی مقاله‌ای درباره روانشناسی اجتماعی شعر نوشته‌ و تخلص شاعران را در طول زمان‌ها بررسی کرده‌اند و اثرات و رویدادهای اجتماعی زمان هر شاعر را بر تخلص آن‌ها بررسی کرده است؛ به‌عبارت‌دیگر بافت اجتماعی بر انتخاب تخلص شاعران هم تأثیرگذار است تخلص‌هایی مثل شوریده، پریشان، گدای علی و ... متأثر از وقایع اجتماعی است به همین دلیل وقتی کودتای انگلیسی_آمریکایی سال ۱۳۳۲ دولت ملی و محبوب مصدق را شکست داد؛ همه آرمان‌های ملی و ناسیونالیستی و سرافرازی ایرانیان در آن تبلور پیداکرده بود. به‌هرحال اگر یک درخت تناوری بلندتر باشد و به‌یک‌باره تیشه بخورد و بیفتد قطعاً بازتاب و پژواک بیشتری خواهد داشت؛ برافتادن دولت مصدق نهال کوچکی نبود.

گلزاری ادامه داد: از طرفی شعرای آن زمان خیلی جوان بودند. مهدی اخوان ثالث متولد سال ۱۳۰۷ بود و در سال 32 تنها ۲۵ سال سن داشت. او در یادداشت‌های خود می‌نویسد «من در خیابان ارگ مشهد در تظاهرات بودم به ما گفتند نروید که خیلی شلوغ است چیزهایی را دیدم که گفتم به‌زودی تهران استالین‌گراد می‌شود.» و بعد فروغ فرخزاد، نصرت رحمانی، سیاوش کسرایی و حتی نادرپور که فروغ فرخزاد نقدهای تندی به او دارد که انگار در فضاهای اجتماعی و سیاسی نیست؛ در آن زمان شعرهایی می‌گویند اما اخوان را به‌طور مشخص شاعر کودتا می‌دانند و حتی می‌گویند در کتاب‌های آخر شاهنامه، زمستان و کتاب‌های دیگرش این ناامیدی و سرخوردگی موج می‌زند.

وی در ادامه شعری از نصرت رحمانی را خواند:

«در نعره‌های خامشی و مرگ نعره‌ها

تیغ سکوت دوخت لبان امید را!

اشکی فتاد و شمع فرو خفت و ماه مرد

کفتار خورد لاشه‌ی مردی شهید را»

این استاد روانشناسی با اشاره به شعری از نادرپور نیز گفت: این شاعر د توصیف آن روزها می‌گوید که «این شام تیر دل که در او یک ستاره نیست.» خب همان‌طور که دکتر خانیکی اشاره کردند این ادبیات در سال‌های بعد به عصیان می‌رسد. در زمان دانشجویی و قبل از انقلاب که اوج تظاهرات علیه رژیم شاه بود و در سال‌های 54 تا 57 اعدام‌ها زیاد شده بود روی دیوارهای دانشگاه ما این بیت نوشته شده بود: هر شب ستاره‌ای به زمین می‌کشند و باز / این آسمان غم‌زده غرق ستاره‌هاست.

وی با شعری از زنده‌یاد احمد شاملو هم اشاره کرد: 

«  سالِ بد

سالِ باد

سالِ اشک

سالِ شک.

سالِ روزهای دراز و استقامت‌های کم

سالی که غرور گدایی کرد.»

گلزاری شعری از فروغ را هم یادآوری کرد و گفت:‌

« دیگرم گرمی نمی‌بخشی

عشق، ای خورشید یخ‌بسته

سینه‌ام صحرای نومیدی است

خسته‌ام، از عشق هم خسته»

فروغ همچنین در شعری دیگر می‌گوید:

«گوش کن

وزش ظلمت را می‌شنوی؟

من غریبانه به این خوشبختی می‌نگرم

من به نومیدی خود معتادم

گوش کن

وزش ظلمت را می‌شنوی؟

همچنین فروغ در شعر معروف خود می‌گوید:

آنگاه

خورشید سرد شد

و برکت از زمین‌ها رفت

و سبزه‌ها به صحراها خشکیدند

و ماهیان به دریاها خشکیدند

و خاک مردگانش را

زان پس به خود نپذیرفت»

 گلزاری گفت:‌در ادامه برگردیم به اخوان که شاعر کودتاست. او که تخلص خود را «امید» گذاشته بود دریکی از شعرهایش می‌گوید:

«گویند که «امید و چه نومید!» ندانند

من مرثیه‌گوی وطن مرده‌ی خویشم

همچنین در شعری دیگر می‌گوید:

شاعر نسل فریب‌خورده من هستم

پس‌ازاین دره ژرف جای خمیازه جادو شده غار سیاه

پشت آن قله پوشیده ز برف

نیست چیزی، خبری

ور تو را گفتم خبر دگری هست؛ نبود

جز فریب دگری»

همچنین در شعر دیگری این فضای فریب ادامه دارد و می‌گوید:

«خانه خالی بود و خوان بی‌آب و نان

و آنچه بود، آش دهن سوزی نبود

این شب است، آری، شبی بس هولناک

لیک پشت تپه هم روزی نبود»

او همینطور در شعر معروف خود می‌گوید:

«موج‌ها خوابیده‌اند، آرام و رام,

طبل توفان از نوا افتاده است.

چشمه‌های شعله‌ور خشکیده‌اند

آب‌ها از آسیا افتاده است.

در مزارآباد شهر بی تپش

آوای جغدی هم نمی‌آید بگوش.

دردمندان بی خروش و بی فغان.

خشمناکان بی فغان و بی خروش.

آه‌ها در سینه‌ها گم‌کرده راه,

مرغکان سرشان به زیر بال‌ها.

آه‌ها در سینه‌ها گم‌کرده راه,

مرغکان سرشان بزیر بال ها.

در سکوت جاودان مدفون شده ست

هر چه غوغا بود و قیل و قال ها.

مشت‌های آسمان کوب قوی

واشده ست و گونه‌گون رسواشده ست.

یا نهان سیلی زنان، یا آشکار

کاسة پست گدائی‌ها شده ست

باز ما ماندیم و شهر بی تپش

و آنچه کفتارست و گرگ و روبه ست.

گاه می‌گویم فغانی برکشم,

بازمی‌بینم صدایم کوته ست.

هر که آمد بار خود را بست و رفت.

ما همان بدبخت و خوار و بی‌نصیب.

زآن چه حاصل، جز دروغ و جز دروغ؟

زین چه حاصل، جز فریب و جز فریب؟

گوید «آخر... پیرهاتان نیز... هم...»

گویمش «اما جوانان مانده‌اند.»»

گلزاری گفت: در ادامه وقتی اخوان به یک ناامیدی می‌رسد مانند برخی به اعتیاد نمی‌رسد احساس می‌کند شاید دستی از بیرون بیاید و در آخر این شعر می‌گوید:

« کاوه‌ای پیدا نخواهد شد، امید!

کاشکی اسکندری پیدا شود.»

وی با بیان اینکه این اشعار بخشی از شعرهای زمان کودتاست، گفت: چنین آثاری در زمستان اخوان هم هست. در مقدمه آخر شاهنامه به انتقاد برخی از روشنفکران جواب می‌دهد که «خامان پیکارگر می‌گویند شعرهای ناامیدکننده مخدر نسل جوان است اما نومید بودن و نومید کردن نجیب‌تر و درست‌تر است از امید دروغ دادن. حداقل فایده این نجابت و درستی این است که آدم دروغ‌ها و پدرسوختگی‌ها نخواسته و نیاراسته.»

پیامدهای کودتا 28 مرداد در زندگی مردم چه بود؟

گلزاری در بخش دیگری از این میزگرد گفت: دکتر محمدجعفر یاحقی در کتابی نگاهی به پیامدهای بعد از کودتای 1332 روی شعر و نوشته داشته‌اند. ایشان در این کتاب نوشته‌اند که پیامدهای این کودتا در زندگی مردم و آثار و نوشته‌ها چند مورد بوده که عمده‌ترین آن‌ها رسیدن به‌نوعی یاس و دل‌مردگی است که بیش‌تر از آنکه جنبه فلسفی داشته باشد جنبه سیاسی و اجتماعی دارد. دوم، ادامه حیات تغزلی اما با شعرهای کوچه‌بازاری هوس آلود. سوم؛ گسترش اندیشه‌های غیرمذهبی لائیک میان مردم. چهارم، مصرف‌گرایی و توجه به ارزش‌های ظاهری و مادی گرایانه. پنجم، توجه و گسترش نگاه به مسائل خارج از کشور مثل جنگ ویتنام، سیاه‌پوستان و ... انگار که ما در اینجا دیگر نمی‌توانیم کاری انجام دهیم و دلمان برای دیگران بسوزد.

مهم‌ترین مانع تمام حرکت‌ها ناامیدی است

این استاد روانشناسی اضافه کرد: اما درباره امید و بدبینی خیلی سریع عرض کنم. امید یک عامل مهم و حرکت آفرین و انرژی‌زا است. پیامبر فرمودند اگر امید نبود هیچ مادری کودک خود را شیر نمی‌داد و هیچ باغبانی نهالی نمی‌کاشت. افراد برای حرکت باید انگیزه داشته باشند و اگر امید نداشته باشند حرکت نمی‌کنند و مهم‌ترین مانع تمام حرکت‌ها ناامیدی است. روانشناسان به‌جای اینکه بحث‌های کلی مطرح کنند، خیلی کاربردی، تعریف عملیاتی و مرحله‌ای به آن می‌پردازند. معروف‌ترین روانشناس در این زمینه فردی است به نام «رایک اسنایدر» که نظریه‌ای تحت عنوان «هوپ» به معنای امید دارد. نظر اسنایدر خیلی کاربردی و ساده است که به درد تحلیل رویدادهای مختلف در زندگی فردی، اجتماعی و کودتای 28 مرداد 32 می‌خورد. او می‌گوید امید سه عامل دارد. اولین عامل فردی است که می‌خواهد حرکت کند. دوم این فرد باید یک هدف داشته باشد. این هدف آرزو نیست بلکه دست‌یافتنی است و می‌تواند بگوید در چه بازه زمانی و طی چه مراحلی می‌توان به آن رسید. تا اینجا مشخص است که امید حرکت کردن از پایه تا رسیدن به قله است؛ اما اسنایدر مسئله‌ای را مطرح می‌کند و به آن «تفکر گذرگاهی» می‌گوید؛ یعنی در مسیر رسیدن به هدف به‌طور طبیعی یا تحت تأثیر عوامل اجتماعی و ... به مانع برخورد می‌کند و ازاینجا معلوم می‌شود که فرد امیدوار و ناامید کیست. حالا ممکن است حاکمیتی باشد که فرد ببیند تلاشی هم می‌کند به‌جایی نمی‌رسد. فرد ببینید رابطه‌ای بین تلاش نیست و رانت‌خواری وجود دارد. به همین دلیل قبلاً می‌گفتند مهم‌ترین عامل پرخاشگری و خشونت رسیدن به مانع و ناکامی است. اما روانشناسان اجتماعی این موضوع را موردانتقاد قرار داده‌اند و گفته‌اند فقط ناکامی نیست که خشم می‌آورد بلکه احساس محرومیت نسبی است که خشم تولید می‌کند.

گلزاری ادامه داد:‌ از طرفی بدبینی هم به معنای نیمه‌پر لیوان را ندیدن نیست. درباره بدبینی «مارتین سیگمن» نظریه علمی، کاربردی و راهگشایی را مطرح کرده است. او می‌گوید بدبینی یک سبک اسنادی است. اسناد یعنی نسبت دادن؛ به‌عبارت‌دیگر اگر یک رویداد منفی برای فرد پیش آمد مثل‌اینکه جوانی در امتحانی شکست بخورد یا دختر جوانی در ازدواجش به طلاق رسید؛ اینکه این رویداد منفی را چگونه نسبت می‌دهد مهم است؛ یعنی فرد با خود بگوید چی باعث شد؟ چرا این‌طور شد؟ به طرح سؤال چی شد؟ و چرا شد؟ «سبک تبیینی» می‌گویند. در سبک بدبینانه رویداد منفی داریم. اگر فردی احساس کند در آینده هیچ تغییری نمی‌تواند کند یا افق پیش روی او تاریک باشد و این مسئله در ذهن او تداوم پیدا کند، بدبینی شکل می‌گیرد. این مسئله در اشعار زمان کودتا دیده می‌شود اما در اشعار زمان حافظ وجود ندارد. در زمان حافظ هم انواع و اقسام درافتادن آل مظفر و دیگران و ... رخ می‌دهد یا مثلاً پدر چشم پسر را درمی‌آورد و این اندازه خشونت و بحران‌های عجیب وجود دارد اما حافظ ناامید و بدبین نیست بلکه خلاصه نگاه او درباره آینده این است که می‌گوید: پایان شب سیه سفید است.

«ما ایرانی‌ها لیاقت زندگی خوب را نداریم»؛ جمله خطرناکی است

این استاد روانشناسی اضافه کرد: دومین عامل که بدبینی را شکل می‌دهد تعمیم دادن یک مشکل به تمام ابعاد زندگی است. مثل این است که بگوییم حالا کودتا شد اما تو به کشاورزی خودت مشغول باش اما او بگوید: اینجا هم ثمر نمی‌دهد. عامل سوم عاملی است که فرد از درون خود را مقصر می‌داند. این حس گناه است. دراین‌باره مواردی مثل سندروم استکهلم هم مطرح شد اما بحث این نیست که بگویم چه چیزی عامل خارجی بود بلکه مواردی مثل سطح لیاقت، احساس بدبختی و ... درون فرد ایجاد می‌شود و ازاینجا عامل سوم، تقدیرگرایی را شکل می‌دهد. در این مورد مثال و اشعار زیادی وجود دارد. عباراتی مثل «ما ایرانی‌ها...»، «به سمت دریا برویم دریا خشک می‌شود»، «منجم گوهر اختر بخت مرا از برج بیرون کن/ که من کم طالعم ترسم ز بختم آسمان سوزد»، «هر بلایی که زآسمان آید گرچه بر دیگری روا باشد/ در زمین نارسیده می‌پرسد خانه انوری کجا باشد؟» در این سبک فرد به خود می‌گوید: «من حقم است...» یا خیلی شنیده می‌شود که می‌گویند: «ما ایرانی‌ها لیاقت دموکراسی و زندگی خوب و ... نداریم» این خیلی ادبیات خطرناکی است. در ضرب‌المثل‌ها هم از این موارد زیاد داریم.

هرچه سرکوب بیشتر باشد، تقدیر گرایی به زندگی مردم می‌افتد

گلزاری با بیان اینکه از دل عامل درونی، عامل تعمیم دادن و عامل تداوم تقدیرگرایی بیرون می‌آید. گفت: این تقدیرگرایی باعث می‌شود که فرد ببیند محیط‌زیست در حال تخریب و خشک‌سالی است اما بگوید این به من ربطی ندارد. بحث جمعیت و فرزند آوری مطرح شود بگوید این هم به من ارتباطی ندارد؛ بنابراین تقدیرگرایی یک مسئله مهم و خطرناک است. دراین‌باره دکتر فراستخواه در تحلیل و نظرسنجی دریافته است که تقریباً بالای 60 تا 70 درصد تفکر تقدیرگرایی در ایران حاکم است. این تقدیرگرایی از دوران فردوسی بوده تا به امروز بوده و هرچه سرکوب توسط حکومت‌ها بیشتر باشد مثل کودتای سال 32، تقدیرگرایی مثل بختک و کابوس به زندگی مردم می‌افتد و مسائلی مثل رمالی و جادو و ... بسیار افزایش پیدا می‌کند. از طرفی آسیب‌های اجتماعی هم‌شکل می‌گیرد مثل اعتیاد و خودکشی که تنها ابعاد فردی ندارند. وجود فرد معتاد در جامعه نشان‌دهنده این است که جایی در این سیستم خراب است. طلاق، خشونت، قتل، فرار، مسئله بی‌دینی و بی‌معنایی... نشان‌دهنده است که حال جامعه بد است چون همه این موارد از دل بدبینی بیرون می‌آید. خوش بینانه ترین حالت این مسئله هم مهاجرت اجباری به خارج از کشور است. این موارد نه‌تنها بعد از کودتای سال 32 بلکه بعد از حمله مغول به ایران هم‌سال‌ها در ادبیات ما وجود داشته است. در سایر کشورها هم بعد از کودتاها وضع به همین شکل بوده اما شکل جدی‌تر آن بعد از کودتای سال 32 دیده می‌شود.

در همین زمینه بخوانید:

رضا امیرخانی: کشف امام‌زاده سانسور در ایران بعد از کودتای 28 مرداد!

 

 

انتهای پیام

 

دیدگاه تان را بنویسید

آخرین اخبار

پربازدیدترین